جومونگ / بخش دوم / ولیعهد

You are currently viewing جومونگ / بخش دوم / ولیعهد

جومونگ که تازه ۱۸ سالش شده بود، به صورت تمام وقت مشغول انجام کارای خلاف موازین بود و بد جور خودشو مشغول کرده بود. همزمان با این وضعیت، یوها که دید جومونگ داره از دست میره رفت سراغ شاه، و گفت: گوموا جونم، بیا یه کار کنیم دو کار باشه! تو ولیعهد رو انتخاب نکردی؟ درسته؟

گوموا: آره

– برای انتخاب ولی عهد میخوای چیکار کنی؟

– نمی‌دونم!

– من یه راهکار دارم.

– چه راهکاری داری؟ از این راهکارای بیخود و بی درو پیکر وزیر اعظم و درباریا نباشه که اصلاً حوصله ندارم!

– نه بهترین راهکار جهانه، باور کن، به جون هووم…

سپس یوها با اعتماد نفس بالا ادامه داد: برای انتخاب ولیعهد از بین این سه تا پسر، بهتره که یه مسابقه برگزار کنی، کوه دامول رو که بلدی؟

گوموا: آره

– اوکی، هر سه تا رو بفرست اونجا کمان دامول رو بیارن.

– راست میگیا، یعنی جومونگ رو هم بفرستم؟ اگه اون آوردش چی؟

– هیچی دیگه، ولیعهد میشه، ولی خب اگه اون این کاره بود که وضع من این نبود! الان من ملکه بودم نه اون ایکبری از خود راضی!

– باشه به بروبچ دربار میگم داستانو جور کنن، تو ناراحت نباش برا پوستت بده.

– باشه من رفتم، بای.

– بای هانی.

یوها سرخوش از این که ممکنه یه روزی ملکه بشه رفت سراغ جومونگ. جومونگ که داشت با اسب مشکی متالیکش تو شهر دور می‌زد، از اسبش پیاده شد و زیر لب گفت: اِی وای، صاحبش اومد.

یوها: بیا برات یه کار جور کردم. بدو برو سر کار!

جومونگ: چه کاری؟

– باید ولیعهد بشی! کلی پول توشه…

– من؟

– نه عمم! تودیگه احمق، میدونی اگه تو ولیعهد بشی چی میشه؟

– آره دیگه، تابلوئه، ولیعهد میشم دیگه!

– نه بابا احمق خان، خاک تو سر منو بابات که دل به تو خوش کردیم… اگه تو ولیعهد شی من میشم ملکه، تو هم بعداً شاه میشی! کلی پول به جیب می‌زنیم.

– مگه پول الانمون کمه؟

– هنوز شاه نشدی پول دار بودن رو حس کنی…

ولیعهد دومین بخش از داستان طنز جومونگ

دیدگاهتان را بنویسید