شب مرگ/ روح جاودان

You are currently viewing شب مرگ/ روح جاودان

روزها از پس هم می آیند و ما را با خود به آینده ای می برند که جز او که از همه چیزمان آگاه است همه از آن بی خبریم؛ اما این بی خبری ابدی نیست، همانطور که زمین ابدی نیست، همانطور که زندگیمان ابدی نیست، ای کاش می توانستیم به جای چنگ زدن به دنیای تیره و تاری که خود ساخته ایم آنچه را بیابیم که خداوند جاوندان آفریده، خدایی که خود جاودان است و به ما هم جاودانگی بخشیده؛ ما هم جاودانیم اما هر کس با چیزی که از خود بر جای میگذارد و چه بهتر، رد پای باقی مانده از ما رنگ جاودانگی داشته باشد… شاید عشق بهترین میراث ما باشد…

این روز های خجسته که بر ما می می گذرد و ما هم در شادی و طرب غرق می شویم بی آن که بنگریم که عیسی که بود و چگونه جاودانه شد؛ ما همه ساله روزهایی را در هر سال جشن می گیریم ویا به ماتم می نشینیم؛ اما هیچ به صاحبان این روزها فکر کرده ایم، اگر عیسی با روحی جاودانه نبود، اگر خداوند به انسان جاودانگی نمی بخشید کریسمسی هم نبود، نیکو تر نیست که به آنچه خدا به ما عطا کرده بنگریم و از روحمان بهره بگیریم و با هم باشیم و به یاد هم و به عشق هم زندگی کنیم و به خاطر هم بمیریم و جاودانه شویم، از عشق گفتن اگرچه سخت است اما واقعیتی است محض که خدا در وجودمان نهاده تا با اکسیر جاودانه عشق روح جاودانگی را در کالبدمان بدمیم و همواره از او سپاس گذار باشیم و در قلبمان به یاد خدا.

دلتنگی ما برای آنکه دوست می داریم نعمتی است بزرگ تا پس از ما بماند و به جداماندگان از قافله ی عشق بگوید که اگر عیسی جاودان شد نه فقط به خاطر سیرت پاکش بلکه به خاطر روح جاودانه اش بود که از او باقی ماند و آیینش، رفتارش، میلادش و… جاودانه شد…

کریسمس بر همگان مبارک…

 

دیدگاهتان را بنویسید