شب مرگ / باران

You are currently viewing شب مرگ / باران

بدبختی به ما می آموزد که چگونه خوشبخت باشیمژول رومن(نویسنده شهیر فرانسوی)
نگاهی گذرا به آن چه در این روزگار بر من و تو گذشت بر ما نمایاند که چگونه از خوشی به اندوه و از اندوه به شادی گذر کردیم… بازی مکرر زندگی با روح و قلبم جز اشک و تنهایی هیچ چیز دیگر برای من بر جای نگذاشت…
با این دل آکنده از یاد تو، زندگی من همچو خوابی است که هرگز پایانی را نخواهد دید و تا ابد ادامه دارد، شاید رویای زندگی برای من و تو مانند باران بود که بارید، سیل شد، ما را با خود برد و جدا کرد؛ اما هرگز نباید آن روزها را که با هم بودیم از یاد ببریم، احساس آن روز ها برای یک عمر کافی است؛ فراموش نکنیم عشقی که داشتیم رویای شب و روز کسانی است که با حسرت به ما، دستان گرم ما و عشق با شکوه ما می نگریستند و غبطه می خوردند…
باران رویایی یاد تو گاه و بی گاه بر من می بارد و آتش عشقت را در درونم سیراب می کند؛ شاید آنچه که تو را برایم به یاد ماندنی کرد در تو مرده باشد و آنچه در من برایت خاطره انگیز است اسیر نسیان شده باشد اما می دانم در هر لحظه از زندگی من و تو هنوز هم یادهایی زنده است…
شاید خوشبختی ما تنها در گرو این باشد که از کنار هم بگذریم و تنها با خاطرات متوهم باشیم و هر آنچه که از هم می خواهیم در خیال خود جستجو کنیم… شاید من از همه خوشبخت ترم، شاید تو؛ شاید خوشبحتی هم یک توهم باشد

دیدگاهتان را بنویسید