شب مرگ / تب سرد

You are currently viewing شب مرگ / تب سرد

تب سرد جدایی از آهنگ لبخندهای گرمت لحظه لحظه زندگی مرا تلخ تر از روزی ساخته که رفتی…

سرمایی غریب بند بند وجودم را فراگرفته و لحظه ای مرا رها نمی کند؛ سرمایی که از نبود گرمای وجودت ناشی می شود و روحم را در آغوش گرفته و همچو سنگ سرد و بی روح کرده .

شاید خیال نفس های گرمت مرهمی کوچک بر روح پر دردم باشد اما نبودت همواره برایم یادآور تنهایی و بی کسی، دلی شکسته از عشقی هولناک و روحی افسرده از آلامی بزرگ است .

یاد آن روزها که با تو خوشبخت بودم و هنوز آنقدر از تو دور نبودم که فراموشم کنی، عذاب آورترین لحظات زندگیم را رقم می زند اما ایمان دارم حتی اگر نخواهم که به یادت باشم ، باز هم خیالت مرا رها نمی کند و در خواب و رویا به سراغم می آید و نخواهد گذاشت گه من از آنچه که عاشقانه دوست دارم جدا شوم…

شاید این معجزه عشق تو باشد… شاید عذاب نادانی من…

دیدگاهتان را بنویسید