جنگ های صلیبی / قسمت آخر / آشپز

You are currently viewing جنگ های صلیبی / قسمت آخر / آشپز

با منتشر شدن خبر صلح و تسلیم شدن اورشلیم موجی از شادی و سرور تمامی مردم را فرا گرفت و به همین مناسبت جشنی در مرکز اورشلیم برگزار شد که همگی فرماندهان در آن حضور داشتند…
ارسلان از جایش بلند شد و بلند گفت: مقدم میهمان گرانقدر و عزیز، شارژر بزرگ ایران، سرکار خانم ناتالی پورتمن را به اورشلیم گرامی می داریم…
صلاح الدین: سر اشپز معروف دربار ایران، بزرگ آش سازان…
خلیفه که تازه از زندان آزاد شده بود، به دلیل شکنجه های روحی و جسمی قادر به راه رفتن نبود و به کمک ویلیام به مراسم آمد…
او در حالی که شعری زیر لب زمزمه می کرد فریاد زد: در این روزها که نبودم دنیا را فساد برداشته! دوستم می گفت روزی Dirty D…. ها به جشن ها خواهند آمد من باور نکردم! این زن کیست؟
ویلیام: ساکت شو دیوانه! این خانم ناتالی پورتمن است! آشپز مخصوص دربار ایران!
– انریکه کجایی که حرف هایت به حقیقت پیوست!
آلفرد: هنری خاک بر سرت!
هنری: به چه دلیل؟
– این ها آشپز دارند ما هم آشپز داریم! آشپز اینها شارژر است و زیبا! آشپز ما بی ریخت است و مرد!
هنری: باید در قرارداد صلح یک بند می آوردی که یک آشپز هم به تو بدهند!
آلفرد: داغم را تازه کردی، آه! سرم گیج می رود! آه… و آلفرد بیهوش شد…
ریچارد: وای بر ما! آلفرد جان به جان آفرین تسلیم کرد!
ویلیام: خیر! او باز هم سکته کرده! امیدوارم لال شود تا ما رها کند!
صلاح الدین: او را به کلینیک منتقل کنید…
…………….
مردم و سربازان دو طرف تا صبح به جشن و پایکوبی مشغول بودند…
صبح روز بعد رییس تیم پزشکان معالج آلفرد کبیر در کنفرانس خبری با خبرنگاران گفت: با توجه به کهولت سن و بالا بودن فشار خون بیمار، و اینکه پزشکان تمام تلاش خود را کرده اند عمل جراحی موفق بوده و آلفرد از مرگ حتمی نجات یافته اما متاسفانه یک دست و یک پای آلفرد فلج شده و قادر به حرکت نیست، در حالی که بر خلاف پیش بینی های پزشکان آسیبی به قوه تکلمش نرسیده و او به راحتی می تواند سخن بگوید…
پایان

دیدگاهتان را بنویسید