داستان عشق / بخش هفدهم / عشق در یک نگاه

You are currently viewing داستان عشق / بخش هفدهم / عشق در یک نگاه

گام نهادم در کوی و برزن های شهر و به تماشای مناظری پرداختم که هرگز ندیده بودم ، فریاد های شاد کودکان ، چهره خندان مردان و زنان کهن سال ، زوج های عاشقی که گاه و بی گاه از کنارم می گذشتند ، خورشید تابان ، درختان سبز ، آسمان آبی ، پرندگان آواز خوان و … زندگی چقدر زیبا بود ، چقدر دنیا پرشور بود ، بی اندازه خوشحال بودم ، هیچگاه به اندازه نشاط را در خود حس نکرده بودم ، هیچگاه دیدن انسان ها اینقدر شادم نکرده بود ، کاش این شادی را زودتر می یافتم ، این تنها فکری بود که آن لحظه در سر داشتم و حسرت روزهای سیاه رفته تنها غم من بود …
در همین حال و هوا بودم که ناگهان چشمان چیزی دید که همواره در آرزویش بودم ، ناخودآگاه ایستادم ، حرارتی عجیب در خود حس می کردم ، تنم می لرزید و قلبم سریع و سریع تر می تپید ، چشم من خیره به چشمی بود ، چشمی سیاه و زلال ، چشمی که هرگز از تماشایش خسته نمی شدم ، همه چیز از کنترلم خارج شده بود ، مغزم توانش را از دست داده بود ، احساساتم در وجودم به خروش درآمده بود و همه چیز را دستش نگاه داشته بود ، گویی کسی را دیده بودم که همیشه در آرزویش بودم ، کسی که همیشه در انتظارش بوده ام ، کسی که هجرانش دلیل روزهای سیاه من بود !
حسی را که تجربه می کردم هرگز نچشیده بودم اما برایم قریب بود ، انگار این حس تا به حال در پس سایه ای بوده و حال رخ نمایانده بود و سایه ها را کنار زده و به سوی من آمده بود ، آنقدر این حس دوست داشتنی بود که تمام وجودم در آن غرق شده بود ، هر قدر که تلاش می کردم خود را از این حس دور کنم نمی توانستم ، این روحم بود که غرق شده بود در حسی که ورای حس زندگی است ، همه حس های زیبایی که امروز تجربه کرده بودم در مقابل این اتفاق غریب به یک شوخی مضحک مبدل گشته بود و در آن لحظات بی پایان دنیایم دگرگون شده بود ، جهانم را چیزی فراگرفته بود که هرگز ردپایش را هم ندیده بودم ، هزاران رویا و آرزو در ذهنم ساخته شد ، هرگز خود را این گونه رویا پرداز ندیده بودم ، آنقدر رویاهایم وسیع و نامتناهی بود که حتی خودم را متعجب کرده بود …
عشق در یک نگاه همواره در نگاهم بی معنی بود و هرگز باور نمی کردم که بتوان با یک نگاه عاشق شد ، اما … اما آن روز تنها توجیهی که برای این واقعه داشتم همین بود ، و واقعا هم این حادثه رخ داد ! به همین سادگی ! من ،من تنها با یک نگاه عاشق شدم ، عاشق کسی که برای اولین بار بود می دیدمش ، عاشق کسی که نمی شناختمش ، عاشق کسی که آرزویم شده بود !

دیدگاهتان را بنویسید