سپید / سفر

You are currently viewing سپید / سفر

نیم نگاهم به دل و روی قلبم به خدا
جاده در حسرت من
آرزو در پس راه
این سفر سهم من است از خیال زندگی
می روم سوی خودش
آنکه راهی کرد مرا
خاطراتم همه پوچ
روزگارم همه هیچ
می گریزم تا درون
می نشینم سر راه
سر راه زندگی
سر راهی شد دلم
سفرش تا بی کران
دیر پا است و کلان ، راه بی همراه من
بی هوای مهر و کین ، بی جفای حور و دیو
بی خیال راه و چاه ، بی نوا و بی نیاز
زین سفر گویم تو را
زین هوس سوزم تو را
گاه بینی دل من در فراسوی سفر
در خیال کام یاب
در ترنم خدا
این همان درگاه سبز
این همان وهم تو است
تو که با من بد شدی
دل بریدی از دلم
تو  که جان دادی مرا
تو مسافر کردی ام ، تو گریزاندی مرا
این سفر سهم من است ، این خیال زجر خیال
می روم تا دوزخم
می گزینم این ستم
تو نشینی در ورا
غبطه مند این سفر
هر دم و هر آن عمر تو نکوهیدی مرا
حال هم بار دگر
بانگ نفرینت رسد
تا به ژرف ، خاک سیاه
پیش گوش سرد من
می نوازد سازها ….

دیدگاهتان را بنویسید