به بهانه یک یادگاری / دفتر یادها

You are currently viewing به بهانه یک یادگاری / دفتر یادها

زندگی شاید راهی باشد که همگان مجبور به گذر از آنیم اما این راه پر پیچ آنقدر ملعبه دارد که گاه فراموش می کنیم کجای این مسیر سراسر آرزوییم . فراموشی آنچه بوده و هست درد بزرگی است ، دردی که بشر را به چالش کشیده ! دردی که طریق شوم زندگی را اسیر خود کرده و هزاران اما و اگر بر جان ما انداخته !
ای کاش یادمان نرود که با کِه و چه این طریق تار را پیموده ایم و چگونه به اینجا رسیده ایم ؛ هرچند نگاهی ساده انگارانه و گذرا همه چیز را نمایان می سازد اما گاه نیازمند رستاخیزی هستیم تا زنده کند آنچه در خاطرمان مرده است ، خاطراتی که در ذهن است و همواره با ماست ، خواه یادآور خوشی باشد و خواه ناخوشی ، تصویرگر عشق باشد و گاه نفرت و خواه نمایان گر مرگ باشد و زندگی ، همگی این ها با ماست ، درون ماست و همراه ماست . هر چند مشتی خطوط مکتوب و مشق گونه بهانه ای برای به یاد هم بودن است اما چه بخواهیم و چه نخواهیم این یادگاران دیرین نیز روزی خاطره می شود …
چند برگی که چه سرنوشتش سوختن در آتش ایام باشد ، چه خاک گیر پستوی خانه ی آینده هایمان و چه عزلت نشین کتابخانه بی سر و ته زندگی ، بازهم خاطره ایست از آنچه روزی بوده و چه بسا فردا نباشد ؛ خاطرات می مانند و می مانند ، چه این دفتر و مشق هایش باشد و چه نباشد ، این داستان زندگیست ! داستانی که ادامه دارد سفری در زمان که ما را پیش می برد و خاطره می سازد و خاطره می شود .
اما ای کاش این خاطرات زنده بمانند و اسیر مرگ تدریجی نشوند ، کاش این دنیا را سر ستیز با یادها نبود و کاش ما آدمیان اینقدر فراموش کار نبودیم … که در این حال نه نیازمند دفتر یادها بودم و نه نیازمند جستجوی آینده در گذشته ، که اگر آدمی بخواهد خاطرات همه چیزست و هیچ نیست !

دیدگاهتان را بنویسید