زندگی شاید راهی باشد که همگان مجبور به گذر از آنیم اما این راه پر پیچ آنقدر ملعبه دارد که گاه فراموش می کنیم کجای این مسیر سراسر آرزوییم . فراموشی آنچه بوده و هست درد بزرگی است ، دردی که بشر را به چالش کشیده ! دردی که طریق شوم زندگی را اسیر خود کرده و هزاران اما و اگر بر جان ما انداخته !
ای کاش یادمان نرود که با کِه و چه این طریق تار را پیموده ایم و چگونه به اینجا رسیده ایم ؛ هرچند نگاهی ساده انگارانه و گذرا همه چیز را نمایان می سازد اما گاه نیازمند رستاخیزی هستیم تا زنده کند آنچه در خاطرمان مرده است ، خاطراتی که در ذهن است و همواره با ماست ، خواه یادآور خوشی باشد و خواه ناخوشی ، تصویرگر عشق باشد و گاه نفرت و خواه نمایان گر مرگ باشد و زندگی ، همگی این ها با ماست ، درون ماست و همراه ماست . هر چند مشتی خطوط مکتوب و مشق گونه بهانه ای برای به یاد هم بودن است اما چه بخواهیم و چه نخواهیم این یادگاران دیرین نیز روزی خاطره می شود …
چند برگی که چه سرنوشتش سوختن در آتش ایام باشد ، چه خاک گیر پستوی خانه ی آینده هایمان و چه عزلت نشین کتابخانه بی سر و ته زندگی ، بازهم خاطره ایست از آنچه روزی بوده و چه بسا فردا نباشد ؛ خاطرات می مانند و می مانند ، چه این دفتر و مشق هایش باشد و چه نباشد ، این داستان زندگیست ! داستانی که ادامه دارد سفری در زمان که ما را پیش می برد و خاطره می سازد و خاطره می شود .
اما ای کاش این خاطرات زنده بمانند و اسیر مرگ تدریجی نشوند ، کاش این دنیا را سر ستیز با یادها نبود و کاش ما آدمیان اینقدر فراموش کار نبودیم … که در این حال نه نیازمند دفتر یادها بودم و نه نیازمند جستجوی آینده در گذشته ، که اگر آدمی بخواهد خاطرات همه چیزست و هیچ نیست !