دنیای ویران من / می گریزم

You are currently viewing دنیای ویران من / می گریزم

می گریزم از این روزهای زیبا ، از این خاطرات شیرین ، از این خنده های بی دغدغه ، می گریزم از این خوشبختی بی پایان !
آری می گریزم ، از خودم ، از دنیا ، از همه ! از همه کسانی که مرا شاد و خوشبخت و کامیاب می بینند ، از نگاه همه کسانی که مرا می نگرند ، از دنیای همه کسانی که مرا می شناسند .
جای من اینجا نیست ، در این جمعیت ، در این همهمه ، در این دنیا ، در این زندگی.
یا دنیا آنقدر سیاه است که دیگر هیچ چیز را نمی بینم یا من آنقدر غرق توهم هستم که دیگر واقعیت را از یاد برده ام ، اما چه فرقی می کند وقتی در هیچ رویایی ، در هیچ خاطره ای و در هیچ فکری واقعیت ندارم .
فرار من از نگاه است ، از نگاهی که فقط می بیند و می گذرد . دیده می شوم ، بی آنکه مشغله ای شوم ،بی آنکه خاطره شوم ، بی آنکه بمانم و این توهم و واقعیت دنیای من است ! از فراموشی به فراموشی می رسم و از فراموشی به فراموشی می گریزم … این روزگار هر روز من است .

دیدگاهتان را بنویسید