دنیای ویران من / غبار

You are currently viewing دنیای ویران من / غبار

اینجا خاکستان است ، دنیایی که تلیست از خاک و همه چیزش از خاک جان گرفته ! زندگی در این دنیای خاکی زندگی را بیهوده می کند و مرگ را دمادم ، در این خاکستان تنها نفس هاست که زنده اند ، می آیند و می روند ، مانند مسافری خسته ! نفس هایی که به امیدی زنده اند که خود در این جهان خاکی عزلت نشین است .
خاک ها بر فراز آسمان رویا غبار می افکنند و زندگی انسان ها را به ورطه نابودی می کشند و امید را می کشند . امیدی که آنقدر غرق در غبار است که دیگر دیده نمی شود ، غرق در تیرگی می شود و ناپدید ! به راستی که از دل برود هر آنچه از دیده رود ! امید از دیده و دل می رود و نبودش بی امیدی را میهمان دل ها می کند!
بی امیدی به خودی خود فرصتی مغتنم برای زندگیست ، زندگی غرق در پوچی ! زندگی در لحظاتی که بود و نبودش فرقی ندارد و حیات و مرگ به یک اندازه قیمت دارند . در بی امیدی دیگر بودن و نبودن مسئله نیست ! رفتن و ماندن مهم نیست ! مرگ و زندگی بی ارزش است و تنها زمان است که می گذرد ، زمان طلاییست که در بی امیدی انسان به خاک بدل می شود و این خود کیمیا گریست ! کیمیای جاودانی که انسان ها هر روز بدان عمل می کنند .
به راستی که همه از خاک و در خاکیم !

دیدگاهتان را بنویسید