داستان طنز شرکت / بخش ششم / کافی شاپ

You are currently viewing داستان طنز شرکت / بخش ششم / کافی شاپ
” کافی شاپ ” اولین قسمت از فصل دوم مجوعه طنز شرکت می باشد .
بنده خدا خیلی در تلاش بود که بگه مثل خیلیای دیگه درگیر عشق بی حد و حصر به من شده و من عشق زندگیشم که یهو برق رفت !
همه جا تاریک شده بود و به زور میشد اطراف و دید ، همه سر درگم بودن و اونم مثل بقیه هاج و واج داشت این ور و اون ور رو نگاه می کرد ، در همین اوضاع بود که کافه چی طی یک حرکت متحیر کننده نعدادی شمع روشن کرد ، خیلی وضعیت رمانتیک شده بود ، یعنی برای یه بارم که شده با رفتن برق حال کردم ! انصافا حرکت بی نقص مسئولین کافی شاپ رو هم نباید نادیده گرفت و جا داره همینجا از همشون تشکر کنم که این موقعیت طلایی رو برای من ایجاد کردن!
– چه بد موقعی برق رفت !
– عیب نداره ، خیلی هم بد نشد ، فضای اینجا خیلی قشنگ شده … خب … می گفتین …
– ای بابا ، برق که قطع شد رشته کلام از دستم در رفت ! چی می گفتم ؟
ای آدم زرنگ ! ببین چجوری میخواد حرفشو بپیچونه !
– داشتین درباره عشقتون می گفتین …
– آره … آره
و بازهم گونه های سرخ شده ، چشمان فوکوس کرده بر گل های رومیزی و دستان مشغول بازی با قاشق موجود در فنجان قهوه !
– گفتنش خیلی برام سخته ، همش یاد تجربه های بد قبلیم میفتم !
– هر جور خودتون صلاح می دونید ، نمی خوام باعث ناراحتیتون بشم … اگه نمی خواین بگین اجباری نیست که … من فقط می خوام کمکتون کنم …
من موندم این چرا اینقدر کشش میده ، خب لامصب بگو عاشق منی دیگه ! سخت نیست که ، روزی ده-بیست نفر دارن به من میگن عاشقم هستن !
– ممنونم از اینکه به من اهمیت میدین ، آخه خیلی سخته برام …
دوباره میخواست حرف بزنه که گوشیش زنگ خورد …
– الو ، سلام … سر کارم … چرا ؟ باشه ، باشه الان میام … سریع خودمو می رسونم … آقای مهندس معذرت می خوام ، ولی باید حتما برم ، این پسره دوباره اومده در خونه ما و مزاحم شده … اگه بابام از سر کار بیاد و اینو ببینه بیچاره میشم … باید برم …
– خی صبر کنین تا یه جایی برسونمتون …
– نه ، مرسی ، مزاحم نمی شم ، با تاکسی میرم …
– نه بابا ، چه زحمتی ، وظیفس …
یعنی من درگیر این مزاحم نشدنش هستم … خب دیگه چرا ناز می کنی خب ، تو که می خوای بیای … بعد از حساب کتاب کافی شاپ ، سوار ماشین شدیم رفتیم … در ادامه اتفاقات جذاب امروز ، این امکان پیش اومد که آدرس خونشونم رو یاد بگیرم … بالاخره دونستن اینکه بچه کدوم محله خیلی مهمه ! حالا شاید یه روزی تونست منو صید کنه !

دیدگاهتان را بنویسید