روزنوشت / تلنگر

You are currently viewing روزنوشت / تلنگر

گاهی آنقدر غرق در گذر ایام می شوم که همه چیز تنها در گذران زمان و صبوری تا رسیدن به نقطه پایان خلاصه می شود ، سرنوشتی که تنها می تواند هدفی باشد برای زنده بودن و زنده ماندن و گذراندن آنچه که باید گذراند .
این گذر ساده و آسان و این تکرار لحظه ها ، ساعت ها ، روز ها ، ماه ها و سال ها فقط می تواند زندگی را برایم معنی کند ، زندگی بی هدفی باید معنی دیگری داشت ، هدف دیگری داشت و آینده دیگری ! هرچند که الان ندارد !
اما … اما در میان همین زندگی تکراری ، روزهایی هستند که تکرارشان سال به سال یادآور خاطره ای ، اتفاقی و یا آرزویی است که به نوبه خود تلنگریست که تکرار عصیان نمی آورد و گاه باید از این تکرار شاد بود ، غمگین و یا هیجان زده بود ، درست مثل امروز !
امروز برای من شاید یکی از روزهایی باشد که در کنار انتظار شادی غمی بزرگ تر را بر من ارزانی می دارد و هر سال به یادم می آرود که تنهاییم باتلاقی است که که آن به آن مرا بیشتر در خود فرو می برد و راه گریزش تنها انتظار کشیدن پایان است و تقلای بیشتر تنها درد را فزونی می بخشد . دسته کم امروز می توانم مطمئن باشم که سال بعد از امروز دردمند تر هستم درست به مانند حالا که از سال قبل آلام بیشتری دارم و این خود می تواند لحظه ای مرا شاد کند ، شاد کند از اینکه امروز زخم های کمتری بر روحم دارم و باور داشته باشم که از روزهای بدتری نیز در راه است !
دسته کم می توانم با تلنگر امروز در گوشه ای نجوای شادی زمزمه کنم ، زمزمه کنم که امروزم بهتر از فرداست و آرزو کنم امروز را پایانی نباشد ، همین هم مایه خوشحالیست !

+ امروز چهارمین سالروز تاسیس وبلاگ شب مرگ سابق و ای پی بلاگ فعلیست ! وبلاگی که در همه لحظات تنها همراه من در این دنیای فانی و مجازی بوده است ! هرچند بیست و چهارمین سالروز تولد من همه مصادف با این روز زیبا شده و شیرینی سالگرد تاسیس بلاگم را بر من زهر کرده است ! اما بازهم شادم که امروزم را نیز با بلاگم تقسیم کرده ام …

آرش پاکروش
۱۱/۷/۱۳۹۳

دیدگاهتان را بنویسید