تاریکخانه / دیوار

You are currently viewing تاریکخانه / دیوار

ناامیدتر از گذشته پشتِ دیوارهای زندگیم مانده ام، دیوار های که همه جهانم را به اتاقی تاریک تبدیل کرده اند.
بی آنکه بدانم و بخواهم همه چیز در مدار تنهایی قرار گرفت و همه آنچه آرزو داشتم، نابود شد. نابود شد آنچه باید می شد و ساخته نشد هر چه باید می ساختم. من ماندم و دنیایی تهی از غیر من!
چه تفاوتی دارد که وسعت حصارهای دیوار های اطرافم جهانی باشد یا وجبی! در جهانی که خالی است مسافت بی معناست، زندگی، عشق، امید، همه چیز بی معناست. در این فضا باید نماند اما راهی جز ماندم برایم نمانده و ته مانده های خوش بینانه ترین امیدواری هایم جایش را به محکم ترین ناامیدی ها داده و یأس باوری است که چون زاد، تنهایی و مرگ بر من ارزانی داشته شده و نه راه فراریست و نه راه تغییری.
شاید هنوز هم سعی می کنم که از ناامیدی به امیدواری گریزی بزنم اما… اما خوب میدانم هیچ یک از این زجه ها و دست و پا زدن ها منتج به نتیجه ای نیست و اول و آخر دیوار است و دیوار.

دیدگاهتان را بنویسید