سال مرگ / جاده ی یک طرفه

You are currently viewing سال مرگ / جاده ی یک طرفه

چه بخواهیم باور کنیم و چه نخواهیم، همه ی انسان ها در جاده ی یک طرفه ای به نام دنیا زندگی می کنند! زندگی عجیبی که با همه پستی و بلندی ها و هیجاناتش جاده ای است که مانند خطی مستقیم تولد را به مرگ متصل می کند. به مانند همه قانون های دیگری که زندگی ما بر آن ها استوار است، حد فاصل ورود و خروج ما به این دنیا نیز همین جاده ی یک طرفه است که نامش را زندگی گذاشته ایم.
بپذیریم یا نه این قانون دنیایی است که ما در آن زندگی و با هم و بی هم لحظاتش را سپری می کنیم.
در همه ی این لحظات، در تمامی روزهایی که با تو و بی تو سر می شود، در تلاطم امواج غم انگیز تنهایی و در این غروب لعنتی، تنها من هستم و این جاده ی یک طرفه ، این راه بی پایان و این داستان بی نتیجه… من هستم و احساسی که مقلد دنیاست! عشقی که تاثیر مستقیم دنیای اطرافم بر من است و قلبی که تپشش تنها یک دلیل دارد، همین حس و عشق و زندگی است که تعریف جدیدی از یک طرفه بودن همه چیز را به ارمغان آورده و همه چیز را، همه چیز را برایم غیر قابل تحمل تر از گذشته کرده و مهر تاییدی بر ویرانی دنیایی است که برای خود ساخته ام.
چه در لحظاتی که هستی و چه در لحظاتی که نیستی، چه در دنیایی که درونم ساخته ام و چه در دنیایی که در جهانت ساخته ای، چه در زندگی و چه در مرگ، این مسیر تنها یک راه یک طرفه است و بدون شک، مقصد راهمان یکی نیست! من اسیر راهیم که نهایتش تویی و تو دلباخته ی مقصدی که هر چیزی است جز من… شاید همین دلیل دوری دنیاهایمان از هم شده… دنیای من گوشه ای تاریک از سلول زندانی نفرت انگیز و دنیای تو جهانی است که همگان در آن جاری اند و آینده ای روشن دارند.
ماندن در گوشه ی دنیایی که راهی خلاف جریان همگان دارد، مبارزه بی پایان با این جاده ی یک سویه، تلاش برای رهایی از بند همه قانون های نوشته و نانوشته این جهان و نوشتن و زندگی کردن با قانون هایی خودساخته و ویرانگر شاید بیشترین کاری است که برای غربت خودم می توانم انجام دهم و این گونه قرار را بر فرار ترجیح دهم…

دیدگاهتان را بنویسید