– همهی حرفایی که زدی درسته، موافقم با حرفات. کاملاً بهش حق میدم که برای آیندهش بهترین تصمیم رو بگیره. این حقشه. واضحه که من دلم میخواست جوابش یه چیز دیگه باشه ولی این مشکلی نیست که من دارم. مشکل من چیز جدیدی نیست، من عاشقشم، روز به روزم داره حسم بهش بیشتر و بیشتر میشه و خیلی وقتا با دیدن عکساش یا شنیدن صداش یا دیدنش تو خواب یه کمی دلتنگی من کم میشه. اینا یکی از مشکلات منیِ که یه طرفه عاشق شدم، یه زاویهی دیگه از مشکلات من اینه که خیلی حرفا روی دلم مونده که هنوز نتونستم بهش بگم. یعنی از وقتی که ازش دور شدم، چیزای بیشتری تو خودم حس میکنم که دلم میخواد بهش بگم. میدونم بیتأثیره ولی بازم میخوام بگم بهش.
– چی میخوای بهش بگی؟
– دلم میخواد از این روزای خودم بهش بگم. اینکه روزام چجوری سر میشه، چطور هر روز عشقم بهش داره بیشتر میشه و دلتنگیم شدیدتر. دلم میخواد بهش بگم هر روز صبح با فکرش بیدار میشم و هر شب با خیالش میخوابم. روزام همه رنگ دلتنگی دارن و هر روز مثل هزار ساله. روزی نیست که عکسایی که ازش دارم رو نگاه نکنم. شبی نیست که تو رویاهام پیشش نباشم و آیندهای نیست که اون توش نباشه. دیگه این روزا همه میدونن روزایی که باهاش حرف میزنم چقدر شادتر از روزای دیگه هستم و شنیدن صداش بیشترین انرژی رو بهم میده. دیگه شبایی که خواب مورنا رو میبینم به کنار. صبح که بیدار میشم تا چند ساعت دنیا رو جور دیگهای حس میکنم. انگار که این دنیا خیال و اون خواب، واقعیت محض بوده. این روزا همهي آرزوی من دیدنش تو خواب و خیالمه. آرزویی که گاه گاهی برآورده میشه و یکم حالم رو بهتر میکنه…
– این حس خواب دیدن رو کامل درک میکنم. منم خیلی وقتا دلم میخواد خوابم تموم نشه، یا یه جایی از این زندگی بفهمم که همه چی برعکس بوده؛ این دنیا همش خواب و توهم بوده و اون چیزی که فکر میکردم خیاله، واقعیت داشته باشه. حیف که شدنی نیست…
– آره، برای من که واقعاً غیرممکنه، بودن کنار مورنا چیزی که فقط تو خواب میبینمش، اونم گاهی. یکی از بزرگترین ترسای زندگیم هم همینه، روز برسه که دیگه حتی به خوابم هم نیاد.
– توی خواب کسی رو میبینی که بهش فکر میکنی، عاشقشی و براش دلتنگی. فکر نمیکنم به این زودیا روزی برسه که خوابش رو نبینی. برای خود من که این طوریه، هنوز خواب لحظههایی رو میبینم که توشون خوشحالم و احساس خوشبختی میکنم.
– احساس خوشبختی… حسی که برای ما فقط رویاس…
– همینم که یه روزی بوده که یه ذره از خوشبختی رو، حتی برای یه لحظه حس کردیم، خیلی خوبه. حداقل یه تعریفی از خوشبختی و چیزی که از ته قلب خوشحالمون میکنه داریم.
– مگه فقط تعریفش رو داشته باشیم…
– داشتن تعریف هم خودش غنیمتیه. ایمان داشته باش که یه روزی میرسه که خوشبختی رو با تمام وجود حس میکنه.
– یه روز خوب میاد! آخرش فقط همین رو میتونیم بگیم! نه؟
– آره، یه روز خوب میاد! شک نکن…
آینده به کسانی تعلق دارد که به زیبایی رویاهایشان باور دارند.
النور روزولت
+ «خواب» آخرین بخش از فصل دوم داستان روزگار تنهایی است. فصل سوم داستان، سال آینده منتشر خواهد شد.