۵ دیالوگ به‌یادماندنی از فصل هفتم سریال بازی تاج و تخت

You are currently viewing ۵ دیالوگ به‌یادماندنی از فصل هفتم سریال بازی تاج و تخت

حدود یک ماه از پایان فصل هفتم سریال بازی تاج و تخت می‌گذرد و حالا همه‌ی توجهات به فصل هشتم و شایعات پیرامون آن جلب شده است. فصلی که آخرین فصل از این سریال محبوب و روایتگر پایان نبردها برای تصاحب تخت پادشاهی هفت اقلیم است. از آنجا که هنوز اخبار و حواشی موثقی از فصل هشتم منتشر نشده و خبرها هنوز در حد شایعه هستند،‌ این روزها زمان مناسبی برای پرداختن به آن‌ها نیست، اما شاید حالا زمان مناسبی باشد تا نگاهی بیندازیم به ۵ دیالوگ به‌یادماندنی و خاطره‌انگیز از فصل هفتم این سریال.

۵ دیالوگ به‌یادماندنی فصل هفتم

وبسایت ام‌اس‌ان، ۵۵ دیالوگ به‌یادماندنی هفت فصل سریال بازی تاج و تخت را انتخاب کرده که از این ۵۵ دیالوگ، ۵ دیالوگ مربوط به فصل هفتم این سریال است. برگردان فارسی این پنج دیالوگ به‌یادماندنی فصل هفتم در ادامه آورده شده است.

قسمت اول

بعد از به قتل رساندن ارتش خانواده فری، آریا استارک:

وقتی مردم می‌پرسند چه اتفاقی اینجا افتاده، به آن‌ها بگین شمال به خاطر میاره. به آن‌ها بگین زمستان برای خانواده فری اومده.

قسمت سوم

تریون لنیستر به جان اسنو:

تو خیلی بهتر از من توی فکر فرو میری، این حس رو بهم میدی که تو فکر کردن به شکست هم دارم شکست می‌خورم

بیشتر بخوانید:  یک گام تا نبرد بزرگ در وستروس؛ پایان فصل هفتم بازی تاج و تخت

قسمت سوم

دنریس تارگرین به جان اسنو در دراگون‌استون:

آدمای زیاد سعی کردن منو بکشن. حتی اسم همشون رو هم به یاد نمیارم. منو مثل یه اسب فروختن. به زنجیر کشیدن و به من خیانت کردن. نابودم کردن. می‌دونی چی باعث شد همه‌ی این سال‌های تبعید سر پا بمونم؟ ایمان، نه به هیچ کدوم از خدایان. نه اسطوره‌ها و افسانه‌ها، به خودم، به دنریس تارگرین.

قسمت چهارم

برندون استارک به پیتر بیلیش (لیتل فینگر):

هرج و مرج یه نردبانه

قسمت ششم

بریک دنداریون به جان اسنو:

مرگ دشمن ماست، اولین و آخرین. دشمن همیشه پیروز میشه ولي ما بازم بايد باهاش بجنگيم.

دیدگاهتان را بنویسید