ساقط / آخرین حلقه

You are currently viewing ساقط / آخرین حلقه

شاید نتوان از عمق حقیقت آنچه این روزها می‌گذرد نوشت، شاید روزی بشود اما دست کم امروز سخت است. در تقابل با روزگاری که همه چیز را خود خلاصه کرده، دنیای تاریک من، چیزی جز نقطه‌ای دور افتاده نیست. جایی که هیچ کس آرزوی بودن در آن را ندارد و همگان آن را طرد کرده‌اند. جهانی نفرین شده که آخرین حلقه اتصالش به دنیای بیرون را نیز از دست داده است.

تو آخرین حلقه بودی، آخرین حلقه‌ای که جهان من را به دنیای انسان‌ها متصل می‌کرد. کسی همچون ناجی که خیال می‌کردم اهمیتی به تاریکی دنیای من نمی‌دهی و برای باطل کردن نفرین سیاهی که بر هستی من حلقه زده، راهی پیدا می‌کنی. شاید من بیش از حد خوش خیال بودم و شاید تو چشمانت را بر حقیقت گشودی. هر دو می‌دانیم که هر چقدر من از دنیای آدمیان دور بودم، تو در دنیای آن‌ها زندگی می‌کردی، هرچقدر من در این کنج تنهایی غمگین بودم، تو در دنیای پرمشغله آن‌ها شاد بودی و هر چقدر من رنگ و بوی غم و اندوه داشتم، تو نمادی از کامیابی و سرور بودی.

بیشتر بخوانید:  ساقط / نفرین هزار ساله

شاید انتظار من بیش از اندازه بود، شاید من هرگز کسی نبودم که تو می‌خواستی و شاید رویای تو دنیایی رنگارنگ بود. شاید هم باید آنچه باید را می‌گفتم. تو برای من فقط آخرین حلقه اتصال به این دنیای پر رنگ و لعاب و وسوسه برانگیز نبودی، تو آخرین حلقه اتصال من به زندگی بودی، کسی که هزاران امید و رویا برایش داشتم، کسی که با تمام وجود آرزو می‌کردم که اولین و آخرین حلقه زندگی من در دستش باشد و وجودش در لحظه لحظه روزگارم به من زندگی ببخشد.

تو اما سوی دیگر این داستان عجیب بودی و مرا هرگز آن کسی که باید ندیدی، من از تو قهرمانی ساخته بودم که روزی برای نجات دنیایم خواهد آمد. قهرمانی که دنیای هر کسی را نجات داد، جز من!

+تصویر: حلقه آتش اثری از شارون کولز

آخرین حلقه نوشتاری از دفتر ساقط

دیدگاهتان را بنویسید