به هیچ بدل شدیم؛ برگردان نوشتاری کوتاه از هاروکی موراکامی
و بعدها دریافتم که اگرچه ما همسفرانی عالی بودیم، اما دستِ آخر چیزی بیشتر از دو کرهی فلزی در دو مدار جدا از هم نشدیم. هرچند از دوردست به مانند…
و بعدها دریافتم که اگرچه ما همسفرانی عالی بودیم، اما دستِ آخر چیزی بیشتر از دو کرهی فلزی در دو مدار جدا از هم نشدیم. هرچند از دوردست به مانند…
به باور من، تنها یک بار در زندگی کسی را خواهی یافت که بتوانی دنیایت را حول او بسازی. با او از چیزهایی سخن بگویی که هرگز با هیچکس در…
آیا امروز یک روزی پاییزی حقیقی نیست؟ همان روزی که هنوز هم سودا زدهی آنم، روزی که زندگی و طبیعت هم آهنگ میشوند. پرندگان با هم از مهاجرت سخن میگویند،…
ما با کلمات زندگی میکنیم و نفس میکشیم. ... کتابها بودند که به من این حس را القا کردند که شاید کاملاً تنها نباشم. کتابها با من صادق هستند، و…
من دیگر به مفاهیمی مثل نیمهی گمشده و عشق در یک نگاه اعتقادی ندارم. اما بر این باور هستم که اگر خوش اقبال باشید، چند باری در زندگی کسی را…
من هرگز نخواهم توانست همهی کتابهایی که میخواهم را بخوانم، هرگز نخواهم توانست همهی آنانی باشم که میخواهم و آنها را زندگی کنم، هرگز نخواهم توانست تمامی مهارتهایی که میخواهم…
من میخواستم پایانی عالی داشته باشم. اما حالا از راهِ سختش آموختهام که برخی شعرها وزن و بعضی از داستانها آغاز، ادامه و پایانی روشن ندارند. زندگی یعنی نداستن، تغییر…
باور دارم که تخیل از دانش قویتر است، افسانه بر تاریخ چیره میشود، رویاها پر قدرتتر از واقعیتها هستند، امید همواره بر تجربه فائق میشود، خنده تنها درمان غم و…