هوای نخواندنی؛ برگردان شعری خیالانگیز از ویکتوریا آدوکوی بالی
هوای نخواندنی: رفیق، دیدمت بنشستهای بر کنار پنجرهی خویش کمی بالا، زیرِ شیروانی نظاره میکنی همهی آنچه بی تو در جریان است من یخ بودم و تو قریباً سایه و…
هوای نخواندنی: رفیق، دیدمت بنشستهای بر کنار پنجرهی خویش کمی بالا، زیرِ شیروانی نظاره میکنی همهی آنچه بی تو در جریان است من یخ بودم و تو قریباً سایه و…
آخرین امید تکاپو میکند در این نسیم غرنده بلوط گورستان مجنون و رها گویی که نیست در شلوغی سنگینِ حوض و سنگهای آسیابی رو به زوال همچنان میخواند آن آوای…
از میان نوشتارها و اشعاری که در سالهای اخیر برگردان کردهام شاید این اولین بار باشد که نوشتاری را به زبان فارسی ترجمه میکنم که در اصل شعر بوده اما…
سپس او به آرامی کلمات موجود در طومار را خواند، ابتدا به زبان ژاپنی و بعد با دقت آنها را ترجمه کرد: به واقع هیچ چیزی نیست که باید آن…
در قلب جایی هست که پر نخواهد شد هرگز یک خلوت و حتی در بهترین لحظات و برترین زمانها زمانهایی که خواهیم دانست خواهیم دانست بیش از همیشه در قلب…
در جهانی از باران زندگی برای شاعر چو پناهگاهی موقت جاهلانه، در تاریکی، نیزهای در دست: شبتابها را میکند شکار نیلوفران سپید شبانگاه آنسوی خانه مشعلی در دست «ریاضت کشیده…
تو آموختیام به ایام جنگ این حقه که بجویم گلدانی زنده در پنجرههای خیابانی که اکثرش خاکی است و شکسته لیک شمعدانی خضرا و گل گندمیِ زیبا دلیلی است از…
در معیت گرگها من، شیدای آرزویی، رقص در بیشهزار فریادِ چکامهای در شبی نیمه مهتابی شب نشینی با فرزدق1 گر اجبار است به شکار رویم فراگیر، آسمان شب میپوشاند شهر…
شاید تمامی اژدهایانی که در زندگیمان دیدهایم، شاهزادگانی باشند که در انتظار رفتار زیبا و شجاعانهی ما، حتی برای یک بار هم که شده، بودهاند. شاید هرآنچه که ما را…
جنگل سیاه: کنون نامت چیست؟ در صبحی برفی سنگها خشکیده آبها پژمرده حسی از زمستان نمانده برخیز! برخیز! بیا دوستِ هم باشیم پروانهی خوابآلود پروانه! پروانه! با من بگو ز…