انگیزهای برای نوشتن نیست…
نمیدانم که قبلاً اینجا گفتهام یا نه (و البته نمیخواهم مطالب قبلی را به دنبالش جستجو کنم!)، اما من روزی در هر ماه را به وبلاگخوانی میپردازم و نوشتههای تعدادی…
نمیدانم که قبلاً اینجا گفتهام یا نه (و البته نمیخواهم مطالب قبلی را به دنبالش جستجو کنم!)، اما من روزی در هر ماه را به وبلاگخوانی میپردازم و نوشتههای تعدادی…
امشب، شب یلدا، بلندترین شب سال و یکی از نمادهای مهم در فرهنگ ایرانیانی است که همواره اعتقاد داشتند پایان شب سیه، سپید است. شبی که در آن اقوام و…
این روزها آنقدر خستهام که حتی توان نوشتن متن کوتاهی را هم ندارم. روزهاست که میخواهم از گذران همین ایام پر از ملالت و خستگی بنویسم اما دستم یاری نمیکند.…
چند صباحی میشود که به دلایلی دور از روند عادی زندگی، به شکل دیگری روزگار میگذرانم. ساعتهای کاری بسیار بیشتر، خواب کمتر، فضایی تازه و پر از آدمهای غریب، دسترسی…
حافظ خوانی همیشه برای من حسِ خوبی داشته است، حتی در این روزهایی که بادِ خزان وزیدن گرفته و آرام آرام رختِ رنگارنگ خود را بر درختان میپوشاند، حافظ خوانی…
چهار روز پیش، یعنی 11 مهر 1401 خورشیدی، چشن تولد دوازده سالگی ایپیبلاگ بود. روزی که آغازگر تقویم دفتر کوچکی است که حالا بیش از 12 سالش گذشته و با…
برای گفتن از آنچه در این روزهای من میگذرد، بارها نوشتم و پاک کردم. انگار دیگر کلامی برای نوشتن و حرفی برای گفتن نداشته و ندارم. چند روز، چند نوشته…
فیدیبو یه چالشی داره به نام «اگه نویسنده بودی شبیه کی مینوشتی؟» که نمیدونم از کِی راه افتاده (و من توی یکی از نوشتههای دُردانه دیدم که به این چالش اشاره…
عباس معروفی داستاننویس، نمایشنامهنویس، شاعر، روزنامهنگار و ناشر معاصر ایرانی، دو روز پیش (10 شهریور 1401 خورشیدی) در 65 سالگی و پس از 18 ماه مبارزه با بیماری سرطان، چشم…
چند روز پیش که به همراه یکی از دوستان مشغول کوهپیمایی بودیم، نگاه خیرهی شغالی که چند ده متر آن طرفتر، بر بالای یک صخره نشسته بود، توجه ما را…