روز نوشت / سالروز تاسیس / این من نیستم
چشم می گشایم ، این دنیاست که در چشم من زل زده ، این دنیاست که مرا به خود می خواند ، این دنیاست که زنده است و این منم…
چشم می گشایم ، این دنیاست که در چشم من زل زده ، این دنیاست که مرا به خود می خواند ، این دنیاست که زنده است و این منم…
آن روز را به خاطر داری ؟ نمی دانم ، چه روزی ؟ همان روز زیبا ، همان روز پر خاطره ! چگونه به خاطر بیاورم ؟ چشمانت را ببند…
این متن به درخواست تعدادی از مخاطبان با فضایی متفاوت نوشته شده است ! چشمانم را می گشایم خیره به آفتاب حضور تو ، دیگر خواب برایم بی معنی است ،…
آدمی را زیستن زنده نگه می دارد و فطرتش می سازد ، خوی آدمی شادی است ، منشش خنده و روحش خوشی ، همین تصورات ساده است که خیالات انسان…
امشب... امشب شامگاه دراز غم هاست... شبی به بلندای سایه سرد تنهایی... شبی به سیاهی تقدیر من... یلدا را می بینم و به خود تلقین می کنم که حتی پس…
عمر تلف یعنی همین، همین که بی تو بمیرم به یاد چشمات بمونم به پای عشقت بشینم تنهای تنها بمونم با چشم پرخون دلم خیانتاتو ببینم دست تو رو رها…
چیزهایی وجود دارند که دائمی و همیشگی اند... چیزهایی که ما را خرد می کنند... می شکنند... همیشه هستند کسانی که ما برایشان تکیه گاهیم و آنها برای ما سراب!…
کاش امروز که به زندگی یکدیگر می نگریم باور نداشتیم که آنچه بر ما می گذرد آیینه ایست از آنچه دیروز و دیروز ها بوده و در این بازی بی…
سال 89 هم گذشت، سالی پر از فراز و نشیب، سالی که به جرات می توانم بگویم غم انگیز ترین سال زندگی من بود، سالی پر از رنج و اندوه...…
ال تو نیستی و من ماندم و دنیایی غرق در نبودت ، کاش برای دنیای کوچکم می ماندی ! کاش نمی رفتی !... اما حالا که مرا در این دنیای…