مجموعه داستانک خوابنما؛ بخش پنجم: سراب
فرسنگها دورتر، به اطرافش نگاهی میکند و آرام آرام به این سو و آن سو میرود. هر گام با نگاهی به دوردست همراه میشود و هر نگاه، در جستجوی چیزی…
فرسنگها دورتر، به اطرافش نگاهی میکند و آرام آرام به این سو و آن سو میرود. هر گام با نگاهی به دوردست همراه میشود و هر نگاه، در جستجوی چیزی…
کاش امشب و در این لحظه شود جهانم از حرکت خالی و زمان مبهم، معلق و بیهوده شود خاطرات سوی ابدیت راهی و آینده چو روزگاران محال رنگ گذشته گیرد…
برای زیستن در این جهان باید برآیی از پس سه کار دوست بداری آنچه فانی است؛ در بر گیریش گرچه میدانی زندگی تو بدان بسته است؛ و آنگاه که زمان…
مردم من را دیوانه خطاب میکنند؛ لیکن پرسشی که همچنان بیپاسخ مانده این است که آیا دیوانگی عالیترین درجهی ذکاوت است یا نیست؟ بیاندازه باشکوه است یا نیست؟ ژرف است…
نمیدانم که قبلاً اینجا گفتهام یا نه (و البته نمیخواهم مطالب قبلی را به دنبالش جستجو کنم!)، اما من روزی در هر ماه را به وبلاگخوانی میپردازم و نوشتههای تعدادی…
آینهای در دست تصویر تو در من تماشایی نیلگون آرامِ اقیانوسها تابان اختران نگاهت در چشم من آسمان آبی و تیرگی ابرها رهسپار هور میشوی و آبگینه چشمهی نور دستانم…
گذشتهاند آن روزهای خاکستری که خورشید بار خویشتن را چو راهبهای خسته به دوش میکِشید روزی آبی با آسمان نیلگون جهان سخاوتمندانه طلوع کرده و در آن خور و اختران…
دیده بگشا ای کهنه درخت زمین سپید گشته و زمان سیاه شبان دراز و روزها بیرمق سایهای تاریک گسترده بر زمین و زمان سپیدی برف ارمغانش سیاهی و برگها جملگی…
امشب، شب یلدا، بلندترین شب سال و یکی از نمادهای مهم در فرهنگ ایرانیانی است که همواره اعتقاد داشتند پایان شب سیه، سپید است. شبی که در آن اقوام و…