داستان پایان / دانلود PDF کامل
در دنیایی که هر آغازی را پایانی است و هر پایانی را آغاز، گفتن و نوشتن از آنچه پس از پایان راه ما در این جهان روی می دهد، کاری…
در دنیایی که هر آغازی را پایانی است و هر پایانی را آغاز، گفتن و نوشتن از آنچه پس از پایان راه ما در این جهان روی می دهد، کاری…
“خواب” آخرین قسمت از داستان پایان است.
پس از اینجا شروع شد، من داشتم برا تولدت خودم رو هلاک میکردم که غافلگیرت کنم و تو… یه روز جواب تلفنت رو ندادم و اینوری راحت بهم خیانت کردی؟ واقعاً برا خودم متأسفم، برا عشقی که به تو داشتم، برا کسی که فکر میکردم بهترین دوستمه، متأسفم… برا همه چیم متأسفم… (بیشتر…)
سالنی وسیع، نوای پیانو، تلألوی زیبای نور لوسترهایی باشکوه، فنجان های قهوه روی میزها و مردان و زنانی که در لابی هتلی مجلل در حال گفتگو بودند. تصویری عجیب از…
اصلا نمی فهمم چه اتفاقی برام افتاده، نمی فهمم اینجا کجاست، چرا باید اینجوری بشه، نمی فهمم، ولی حقیقتش اینه که کاریم از دستم بر نمیاد، باید مثل تماشاچی داستان…
سایه ای تاریک، در گوشی ای از حیاط پر همهمه ی بیمارستان به درختی کهنسال تکیه زده بود، نگاهش را به زمین دوخته بود و به سرنوشت ، به دنیایی…
" عیادت " اولین قسمت از فصل سوم (پایانی) داستان پایان است... - نمیشه که با هم بریم. - چرا نمیشه؟ مشکلت چیه؟ - خب من و تو با هم…
" مبهوت " آخرین قسمت از فصل دوم داستان پایان است ... نفسهای رو به زوالش، خبر از همه آنچیزی میداد که درونش را فراگرفته بود، تک و تنها، در…
هیچوقت فکر نمیکردم که مرگ اینطوری باشه! فکرشم نمیکردم که یه روح سرگردان بشم و تو زمان سفر کنم. مثل یه خوابه که تمومی نداره، همهچی مثل یه فیلم طولانیه…
حیاطی بزرگ، با چندین و چند درخت سالخورده، برخی خمیده از سنگینی برفی که تازه باریده بود و برخی درخشان از تلألؤ بازتابش نور خورشیدی که بر قندیلهای یخی آویزانشان…
رستورانی زیبا، کم و بیش روشن با نور کم رمق غروب آفتاب، چشم انداز به هم پیوسته دریای آبی و آسمان سرخ، گفتگو و رفت و آمد مردم و صدای…