ای بس که نباشیم و جهان خواهد بود
امروز در حال خوندن یه شعر بودم که بعد از مدتها یاد یکی از دوستان قدیمی فضای مجازی افتادم. دوستی که چند سالی میشه ازش خبری ندارم و مدتها بود…
امروز در حال خوندن یه شعر بودم که بعد از مدتها یاد یکی از دوستان قدیمی فضای مجازی افتادم. دوستی که چند سالی میشه ازش خبری ندارم و مدتها بود…
خوب میشناسمش، باد شمالی است... هیچ نسیمی نمیتواند چنین رام نشده باشد غرشش عمیق و رسا در اتاقم میپیچد و به آرامی میمیرد و آهسته آه میکشد و در نهایت…
برگردان منتخبی از اشعار روژ حلبچهای به قلم زانا کردستانی: چکار کنم از دست عشق و دلداگی؟! اکنون در زمانهای ماندهایم که حتی نه کودکان، نە فرشتگان و نه مجانین…
امروز که سردرگم بودم برای نوشتن و نمیدانستم که در دردنامه از سختیهای این روزهایم بنویسم یا روزنوشتی از گذران آهستهی این عمرِ زودگذر؛ در بدو نوشتن ساعتها با خود…
اما با این حال، هر از چند گاهی ضربت سخت خنجر تنهایی را احساس میکنم. همین آبی که مینوشم و همین هوایی که تنفس میکنم، به سوزنی برنده و بلند…
زیستهام بیشتر از تمام آرزوهایم راهمان از هم سواست، من و رویاهایم تنها اندوهم با من مانده باقی درخششی کم سو در قلبی تهی توفانهای بیرحم سرنوشتم نهیب زده بر…
به چشمانم دیگر اعتماد ندارم. وقتی دیدگانم باز هستند، جهنمی را به تصویر میکشند که در آن آتش به آب میزند، یخ سوزان است و آسمان روزش به شب بدل…
برگردان منتخبی از اشعار بیکس محمد قادر به قلم زانا کردستانی: در مراسم ختم تو، آنها که میآیند، بعضیهایشان میگریند و عدهای هم غمگیناند. پس تو تا زندهای از رقص،…
نقوش تخت جمشید جدای از شگفتیهای وادارگر به تحسین هر هنردوست تماشاچی از هر ملیتی، در دل خود رازهایی دارند. برای تندیسهای ۳ بعدی نظیر سرستونهای دوسر با اشکال انسان،…