برگردان شعر موقوف عشق / بخش اول / راه غریب
در این راه غریب به کدامین سوی بروم به هر سو راهی به هر سو چاهیست به راست بروم اگر در عشق خواهم سوخت به جلو بروم اگر خطیر خواهد…
در این راه غریب به کدامین سوی بروم به هر سو راهی به هر سو چاهیست به راست بروم اگر در عشق خواهم سوخت به جلو بروم اگر خطیر خواهد…
در قلبم کبود مرغ زیبایی دارم مشتاق فرار من اما زیرکتر از آنم گاهی شباهنگام آنگاه که همه خوابند رهایش میکنم به او میگویم میدانم هستی پس مباش غمگین و…
تنها در جهان غم غرق در رویای من اتاق دنیای ویران تاریکی ساکن زندان من زندگی تکرار مرگ پوچ امید دنیای من نقاب رنگ چهرهها ریا مادر دردهای من من…
برگ سوم هنوز هم روزهایی هستند که دردشان از توانم خارج است، روزهایی عذاب آور و هولناک که تحملشان طاقتم را طاق میکند و گذرانشان سختترین لحظات زندگیم را رقم…
پانزده سالگی رفتم به ارتش هشتاد سالگی بازگشت به خانه در راه خانه مردی را دیدم از روستایمان پرسیدم از او کسی هست در خانه آنجاست آن بالا خانهی شما…
روزی لطیفهای شنیدم: مردی نزد پزشک میرود و به او میگوید که افسرده است. میگوید که زندگی به نظرش خشن و بیرحمانه میآید. میگوید که احساس میکند در جهانی پر…
این همان دنیاست، من همانم که بودم و تو همانی هستی که باید باشی. روزگار همین بوده، زندگی همین بوده و سرنوشت همین بوده که باید باشد. این همهی آن…
نقاب3: گریزان شاید بیش از آنکه به فکر آیندهي دنیایم و آنچه خود خواهم بود، باشم، در بازی خویش غرق شده بودم. بازی سادهای که با هر نقاب، تصویر جدیدی…
من بی تو بیهوده از زندگی سیرم میدونی که بی تو هر لحظه میمیرم میمیرم و اما مردن نهایت نیست تصویرت تو ذهنم عین خیالت نیست تو در منی و…
نقاب2: لبخند اولین چیزی که در ابتدای این راه جدید، اما سخت، ذهنم را به خود درگیر کرده بود، گذشتهی پر چالش و غمهای روزهای پیشین در دنیایم بود. روزهایی…