دیالوگ منتخب؛ سریال مظنون؛ بخش هفتم: تراژدی بزرگ
بخش هفتم از دیالوگهای منتخب سریال مظنون (Person Of Interest)، فصل سوم، قسمتهای 4 تا 8: تراژدی بزرگ جان ریس (با بازی جیم کاویزل): تو برای همسرت پاپوش درست کردی…
بخش هفتم از دیالوگهای منتخب سریال مظنون (Person Of Interest)، فصل سوم، قسمتهای 4 تا 8: تراژدی بزرگ جان ریس (با بازی جیم کاویزل): تو برای همسرت پاپوش درست کردی…
چشم در چشم باد، خیره میشوم به تشویش خاک در توفانی از مرگ، در آن لحظه که عزیزی جهانِ فانیِ تاریک را به سوی نوری ابدی ترک میکند. من، درد،…
بخش پنجم از دیالوگهای منتخب سریال مظنون (Person Of Interest)، فصل دوم، قسمتهای 12 تا 22: آخرالزمان جان ریس (با بازی جیم کاویزل): کارا، فکر میکردم تو... کارا استنتون (با…
لحظهی موعود - بخش دوم ذهن پسرک لحظهای از اندیشه باز ایستاد و قلبش تپیدن گرفت، نگاهش که در نگاه دخترک دوخته شد، آسمان برقی زد، باران باریدن گرفت و…
لحظهی موعود - بخش اول سالها پیش، در آن روزها که روزگار رنگ و بوی دیگری داشت، پسرکی تنها، تهی از زندگی، گریزان از دنیایی سیاه، بارش را بسته و…
گاهی باید بنویسم، نه برای آنکه نوشتن حالم را خوب میکند، بلکه گاهی باید از حالِ خوب نوشت. حتی اگر غروب جمعه باشد، حتی اگر هوا دلگیر باشد و حتی…
20 آپریل 1946 این روزها نوشتن سختتر از قبل شده است. حالا من در نزدیکی تو هستم، همین حوالی، در همان شهری که تو نفس میکشی. همان شهری که من…
آفتاب نزده بود که کوله بارش را بست و به راه افتاد؛ مثل همهی روزهای دیگر. بیهدف میرفت و به جاده میزد. به هر سویی که راه او را فرا…
باران سوزان چشمانش را که گشود، خود را در برابر آینهای یافت. خشکش زده بود. آیا این تصویر خودش بود. به خودش که نگاه میگرد کس دیگری را در آینه…
این روزها که کمی بیشتر برای شنیدن صدای درون خود وقت دارم، اندکی ترسهایم کمتر شدهاند. دستِکم ترسهایی که از نشنیدن صدای درون ناشی میشدند، حالا کمی از من دور…