نامه / بخش شانزدهم/ شعری برای تو
29 ژوئن 1946 امروز میخواهم برایت شعر بخوانم، شعری که روزهاست ذهنم را به خود مشغول کرده است. شعری که گویی برای من و تو نوشته شده است. وقتی که…
29 ژوئن 1946 امروز میخواهم برایت شعر بخوانم، شعری که روزهاست ذهنم را به خود مشغول کرده است. شعری که گویی برای من و تو نوشته شده است. وقتی که…
14 ژوئن 1946 امروز میخواهم از گذران این روزها با تو سخن بگویم. روزهایی که تو گرچه از من خیلی دوری، اما به من خیلی نزدیک هستی. زندگی را شاید…
20 آپریل 1946 این روزها نوشتن سختتر از قبل شده است. حالا من در نزدیکی تو هستم، همین حوالی، در همان شهری که تو نفس میکشی. همان شهری که من…
نامهها نخستین بخش از فصل دوم داستان کوتاه نامه است. چند روز بعد که رفتم خونهی مامان بزرگم، نشستیم با هم چای بخوریم که دوباره صحبتمون رفت سمت نامهها و…
این روزها که کمی بیشتر برای شنیدن صدای درون خود وقت دارم، اندکی ترسهایم کمتر شدهاند. دستِکم ترسهایی که از نشنیدن صدای درون ناشی میشدند، حالا کمی از من دور…
این روزها هر از گاهی که به آینه مینگرم، حس دلتنگی غریبی مرا فرا میگیرد. شاید هنوز چیزی در گذشته باقی مانده است که مرا دلتنگ خود میکند و شاید…
اگر اهل کتاب خواندن باشید که قطعاً تا به حال کتاب صد سال تنهایی را خواندهاید، اگر هم اهل مطالعه نباشید، بعید است که نام این کتاب را تا به…
کتابچه را که ورق میزد دیگر ذهنش همراهش نبود. آنچه میخواند، چیزی نبود که دلش میخواست. به یاد دوران نوجوانیش افتاده بود. دوران نقابهای خودش و زندگی گذرانش، دوران عشقهای…
نقاب9: افسرده پس از گذران روزهایی شیرین با رویا پردازی و خیال بافی، روزگار تلخ مواجه شدن با واقعیتها آغاز میشوند، روزهایی که در مییابیم که هیچ یک از رویاها…
نقاب8: رویاپرداز جایی شنیدم که میگویند دنیا بر سر انگشت کسانی میچرخد که رویاپرداز هستند، شاید این اولین انگیزهی من برای نقابی جدید بود اما بدون شک مهمترینش نبود. نگاه…