روزنوشت؛ روزهایی که بی تو سر میشوند
برای تو مینویسم، برای تویی که همیشه در من جاودانی، برای تویی که لحظه لحظهی افکار مرا به خود مشغول کردهای. تصور اندیشیدن به کسی و چیزی جز تو برایم…
برای تو مینویسم، برای تویی که همیشه در من جاودانی، برای تویی که لحظه لحظهی افکار مرا به خود مشغول کردهای. تصور اندیشیدن به کسی و چیزی جز تو برایم…
در آرزوی افزونی زیباییهای توام تو ای رز زیبا و نامیرا همه میرند در گذر ایام فقط خاطره میماند بر جا تو اما عاشق چشم رخشانی جهانت را در آتش…
بیشک همهی ما بارها این بیت زیبای سعدی را شنیدهایم که «بسیار سفر باید تا پخته شود خامی / صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی»، اما هیچگاه باورمان نشده است…
با تو خواهم گفت از پایان قصه قصه روحی روحی که میکوبد پای بر راهی سخت بر تیغ بر کوههایی از یخ در جستجوی کسی که عاشقش باشد در پهنهی…
رویای موازی یک صبح دلانگیز، نم نم باران بهاری، کلبهای چوبی در عمق جنگلی فراموش شده، صدای چند پرندهی آوازه خوان، دارکوبهایی که گاه و بی گاه بر تنهی درختان…
زندگی تو را خواهد شکست. هیچکس نمیتواند از تو در مقابل آن محافظت کند، حتی تنهایی. تنهایی نیز با اشتیاقش تو را خواهد شکست. باید عاشق شوی. باید احساس کنی.…
آیا باید همه را ترک کنم و به ریسمان عشق چنگ بیندازم کدام راه مرا به مفهوم روح خواهند رساند آنجا که با خیالی راحت با بالهای خوشی پرواز میکنم…
بخش چهارم از دیالوگهای منتخب سریال مظنون (Person Of Interest)، فصل دوم، قسمتهای 1 تا 11: کد اشتباه جان ریس: چند ساعت پیش، منظورت از اینکه گفتی «کد اشتباه» چی…
حال و روز این ایام من را نه میتوان گفت، نه نوشت، نه سرود و نه حتی تصویر کرد. همه چیز در عمق دنیای درونم روی میدهد. باز هم داستان…
برگ چهارم در این روزگار، به مانند همهگان، در دنیای من نیز عاشقی زندگی میکند. عاشقی که عمرش را در راه رسیدن به معشوقی صرف کرده که شاید هرگز وجود…