درای همیشه بسته؛ ترانه
امان از روزای رفته از دلی که شده خسته از خیالی که تمومه از درای همیشه بسته سکوتی از سر اجبار با امیدی غرق انکار خوابی که کابوس دنیاس فکر…
امان از روزای رفته از دلی که شده خسته از خیالی که تمومه از درای همیشه بسته سکوتی از سر اجبار با امیدی غرق انکار خوابی که کابوس دنیاس فکر…
شب اول در زندگی همهی ما لحظاتی هست که جهانِ هستی به ما تلنگر میزند. تلنگری گاه چنان مهیب و سهمگین، که درک و تجربهاش به لحظهای درنگ در بود…
چند صباحی میشود که به دلایلی دور از روند عادی زندگی، به شکل دیگری روزگار میگذرانم. ساعتهای کاری بسیار بیشتر، خواب کمتر، فضایی تازه و پر از آدمهای غریب، دسترسی…
نوشتار چهارم باد پاییزی وزیدن گرفته و قاصدکها را به پرواز درآورده است. صدای زوزهی باد به هنگام عبور از میان برگهای نیمه زرد، به درختان یادآوری میکند که پایان…
روز هفتم این آخرین روزی است که به این کافه میآیم، به گذشته، به تو، به آینده، به تنهایی و به ژرفای خود میاندیشم و از آن مینویسم. رایحهی قهوه،…
بوسهای نهم بر پیشانی در آن لحظهی جدایی بگذار تا کنم اعتراف خطا نیست گر بپنداری روزگار من است چو خیال لیک اگر رخت بربند امیدی در روز و یا…
به باور من، تنها یک بار در زندگی کسی را خواهی یافت که بتوانی دنیایت را حول او بسازی. با او از چیزهایی سخن بگویی که هرگز با هیچکس در…
اندک اندک یک سالِ دیگر در تقویم خودساختهی من رو به اتمام است و من و همهی آنچهی در من است، به روزِ حساب نزدیک و نزدیکتر میشویم. مثل همیشه…
نوروز در آذربایجان، بخش سوم از برگردان مقاله «مردم جهان چگونه نوروز را جشن میگیرند؟» نوشتهی فریدا زینالووا، در وبسایت نشنال جئوگرافیک: نوروز در آذربایجان، پیوندی به گذشته آتشین آذریها…
خاطرم هست چهار پنج ساله که بودم، اولین سؤالی که بزرگترها از من میپرسیدند این بود که در آینده میخواهی چه کاره شوی، آن زمان من البته بر خلاف اکثر…