نوشتن از ننوشتن هم داستانی دارد…
ماهها است که رمقی برای نوشتن نیست، گویی کلمهها در ذهنم آب رفتهاند و خشکسالی به چشمهی لغاتِ وجودم رخنه کرده و دیگر سخنی بر قلم جاری نمیشود و خطی…
۰ دیدگاه
۱۵ مرداد ۱۴۰۰
ماهها است که رمقی برای نوشتن نیست، گویی کلمهها در ذهنم آب رفتهاند و خشکسالی به چشمهی لغاتِ وجودم رخنه کرده و دیگر سخنی بر قلم جاری نمیشود و خطی…
آفتاب نزده بود که کوله بارش را بست و به راه افتاد؛ مثل همهی روزهای دیگر. بیهدف میرفت و به جاده میزد. به هر سویی که راه او را فرا…
گاهی هیچ کافی نیست، هیچ چیز، هیچ کس، هیچ جا، هیچ کلام و حتی هیچ گاه. گاهی فقط تو باید باشی، تا هیچ چیز، هیچ کس، و هزار هیچ دیگر…
دلتنگ از دوری دلتنگ از دوری دلگیر از دوران عشق، تنهایی روز، بیخوابی مرگ، بیزاری دلتنگ از دوری دلگیر از جهان تنها در زندان نفرین بر دوران نفرین بر زندان…
تو از من دوری و رفتی یه دنیا فاصله بین ماست یه شهر از بودنت خالی دلم بی تو تک و تنهاست چه حرفایی که میشد گفت چه روزایی…