باد شمالی؛ برگردان شعری عمیق و خیالانگیز از آن برونته
خوب میشناسمش، باد شمالی است... هیچ نسیمی نمیتواند چنین رام نشده باشد غرشش عمیق و رسا در اتاقم میپیچد و به آرامی میمیرد و آهسته آه میکشد و در نهایت…
خوب میشناسمش، باد شمالی است... هیچ نسیمی نمیتواند چنین رام نشده باشد غرشش عمیق و رسا در اتاقم میپیچد و به آرامی میمیرد و آهسته آه میکشد و در نهایت…
در قلبم کبود مرغ زیبایی دارم مشتاق فرار من اما زیرکتر از آنم گاهی شباهنگام آنگاه که همه خوابند رهایش میکنم به او میگویم میدانم هستی پس مباش غمگین و…
در سوگ ماندهام و از نوشتن میترسم، از بیان حسی که در وجودم هست، از دردی که قلبم را فراگرفته و از مرگ عزیزی که مرا در خود شکسته است.…
شاید نتوان از عمق حقیقت آنچه این روزها میگذرد نوشت، شاید روزی بشود اما دست کم امروز سخت است. در تقابل با روزگاری که همه چیز را خود خلاصه کرده،…
میپنداشتی که در پاییز غمگین باشی. بخشی از تو هر سال با افتادن برگها از درخت پاییزی و برهنه شدن شاخههایش در برابر باد و سرمای سخت زمستان، میمرد. اما…
استر پرسید: چرا همهي مردم غمگین هستند؟ پیرمرد در پاسخ گفت: ساده است، همهي آنها اسیر گذشتهی خود هستند. همه باور دارند هدف اصلی زندگی، پیروی کردن از یک طرح…