جومونگ / بخش بیست و چهارم / هدف والا
« هدف والا » آخرین بخش از داستان طنز جومونگ است. جومونگ و سوسانو به قصد رسیدن به هدف والا با تعداد زیادی خدم و حشم به سمت بویو راه…
« هدف والا » آخرین بخش از داستان طنز جومونگ است. جومونگ و سوسانو به قصد رسیدن به هدف والا با تعداد زیادی خدم و حشم به سمت بویو راه…
در مراسم عروسی جونومگ که یه پارچه آقا شده بود، همین جوری داشت سنگین و سنگین تر میشد که سوسانو گفت: عزیزم دارم احساس میکنم به جای خون توی رگ…
همه مقامات که فکر میکردن شاه تاریخ عروسی فرهاد پنجم رو میخواد بگه میخ کوب شدن، البته این وسط قیافه های تسو و یونگ پو دیدنی بود، داشتن شاخ در…
جومونگ با شادی ناشی از آماده شدن برای جشن عروسی از فرهاد تشکر کرد و از قصر خارج شد، اونور هم سوسانو رفت سراغ فرهاد پنجم که باهاش بهم بزنه.…
جومونگ که جوابشو گرفته بود یهو یاد اون سه تا رقیب دیگش افتاد که اگه بفهمن سرشو میبرن و زیر لب گفت: دیگه حالی واسه آدم میمونه؟ نه والا! احوالی…
جومونگ بعد از یکم فکر و دو دوتا چهارتا خواست بره سراغ سوسانو که فرهاد پنجم (شازده) اومد تو اتاق و گفت: جومونگ جون خودت وایسا کارت دارم! جومونگ: خیره؟…
تسو و همراهان از راهروی کاخ خارج شدند... همزمان با خروج هیات بویو،سوسانو که قیافه جومونگ براش آشنا بود و یه جورایی جومونگ رو از بین حضار دربار شناخته بود…
[در کاخ پادشاهی] وزیر اعظم: اعلی حضرت هیات بویو وارد میشوند... فرهاد چهارم: هیات اینا سینه زنه یا زنجیر زن؟ قمه زن که نیستن؟ وزیر اعظم: منظورم هیات سفرای بویو…
14 ساعت بعد جومونگ به هوش اومد. فرهاد که میترسید بچه مردم رو به کشتن داده باشه اومد عیادت جومونگ. فرهاد: سلام جومونگ جون. جومونگ: سلام بر شاه جهان، شاه…
جومونگ: موزی جون بیا وسط قر بده که بدون تو کارم لنگه... موزا: فرهاد کجایی؟ پس محاکمه چی شد؟ بابا اینا اینجا رو ریختن به هم! دارن حرکات موزون میکنن!…