جنگ و خصم؛ شعر سپید
در ژرفای تاریکِ قلبم مهری در هم شکسته غم لانه کرده خاطراتِ ایام رفته گردابی در ذهن جاری و پیچان سفیه و غافل غرق رویاهایی که اینک پوچند میپنداشتم یکیست…
در ژرفای تاریکِ قلبم مهری در هم شکسته غم لانه کرده خاطراتِ ایام رفته گردابی در ذهن جاری و پیچان سفیه و غافل غرق رویاهایی که اینک پوچند میپنداشتم یکیست…
خوب میشناسمش، باد شمالی است... هیچ نسیمی نمیتواند چنین رام نشده باشد غرشش عمیق و رسا در اتاقم میپیچد و به آرامی میمیرد و آهسته آه میکشد و در نهایت…
امروز، هر وقت که بین یک روز پرمشغله کاری، فرصتی برای تنها ماندن و فکر کردن داشتم، دهها و شاید هم صدها کلمه در ذهنم ردیف میشدند و با خود…
سرگردان، چو ابری تنها بر کوه و دره روان بودم تا به یکباره بدیدم جمعی از گلهای نرگس طلایی را جنبِ یک برکه، زیرِ درختان در نسیم بودند لرزان و…
چه میشود اگر روزی و یا شبی شبحی بر تو ظاهر شود و تو را با خود به تنهای تنهاترین لحظهی زندگی ببرد و بگوید: «تو باید این زندگی که…
آینهای در دست تصویر تو در من تماشایی نیلگون آرامِ اقیانوسها تابان اختران نگاهت در چشم من آسمان آبی و تیرگی ابرها رهسپار هور میشوی و آبگینه چشمهی نور دستانم…
دیده بگشا ای کهنه درخت زمین سپید گشته و زمان سیاه شبان دراز و روزها بیرمق سایهای تاریک گسترده بر زمین و زمان سپیدی برف ارمغانش سیاهی و برگها جملگی…
امان از روزای رفته از دلی که شده خسته از خیالی که تمومه از درای همیشه بسته سکوتی از سر اجبار با امیدی غرق انکار خوابی که کابوس دنیاس فکر…
زیبای دلربا چرا میکنی صرف تنها برای خویشتن این زیبایی؟ طبیعت نبخشیده، که وام میدهدت و تو را وام خواهد داد، گر تو نیز ببخشی پس ای زیبای تنگنظر، چرا…
برگردان اشعار منتخب از طلعت طاهر به قلم زانا کردستانی: وقتی تو را از دست دادم، تازه فهمیدم مردم برای پیادهروی به کلات هولیر نمیروند بلکه هر کدام به سوی…