چند ماه پیش و برای نوشتن متنی، مجموعهای از اشعار شعرای مشهور پارسیگوی را جمعآوری کردم. اشعاری که هرگز در آن زمان به نوشتار تبدیل نشدند و به تبع آن، هیچوقت هم منتشر نشدند. با این حال مفهوم و عمق اندیشهی حاکم بر این شعرها چنان زیاد بود که صبر کردم تا شاید بعدتر فرصتی پیش بیاید که توان نوشتن نوشتاری مبتنی بر این اشعار را پیدا کنم. فرصتی که البته هرگز رخ نداد و این اشعار فقط به نوشتهای در گوشهای از دفتر ننوشتههایم تبدیل شدند. امروز اما که میخواستم از میل به ننوشتنی که منجر به نوشتن میشود بنویسم! یک بارِ دیگر با مفهوم هیچ بودن گردش گنبد دوار در اینگونه روزها روبرو شدم و دریافتم که نوشتن و ننوشتن در چنین روزهایی همه هیچ است!
همین اندیشه، انگیزهای شد برای نشر مجموعهای از رباعیات شعرای ایرانی که بر هیچ بودن دنیا تأکید کردهاند. شاید آنچه آنان در پیچش مو میبینند، کسی چون من در مو نبیند! اما عبث نخواهد بود اگر این مجموعهی کوچک از اشعار را با شما به اشتراک بگذارم. شاید روزگاری، مفاهیم عمیق جاری در این اشعار، یاوری باشد برای عبور از سکونِ دنیایی که در آن همه هیچ است و هیچ همه چیز…
رباعیات منتخب: همه هیچ است…
دنیا دیدی و هرچه دیدی هیچ است،
و آن نیز که گفتی و شنیدی هیچ است،
سرتاسرِ آفاق دویدی هیچ است،
و آن نیز که در خانه خزیدی هیچ است.
خیام
هیچ است وجود و زندگانی هم هیچ
وین خانه و فرش باستانی هم هیچ
از نسیه و نقد زندگانی همه را
سرمایه جوانی است، جوانی هم هیچ
خاقانی
در کار جهان، بیع و شری بر هیچ است
نقشی است خوش آدمی، ولی بر هیچ است
زنهار بر این چهار دیوار وجود
فارغ ننشینی، که بنی بر هیچ است
باباافضل کاشانی
ای بیخبران شکل مجازی هیچ است
احوال فلک بدین درازی هیچ است
برگیر به عقل پرده از چشم خیال
تا بشناسی کاین همه بازی هیچ است
همام تبریزی
افسوس که رفت عمر و حاصل هیچ است
حق داده ز دست و کار باطل هیچ است
گر هست جز ابر عمل نیک و بهست
پس حاصل امید تو ایدل هیچ است
ابن یمین
ای بیخبران شکلِ مُجَسَّم هیچ است،
وین طارَمِ نُهْسپهرِ اَرْقَم هیچ است،
خوش باش که در نشیمنِ کَوْن و فَساد.
وابستهٔ یک دمیم و آن هم هیچ است!
خیام
+ تصویر: نقاشی «کارگاه کوزهگری» اثر استاد حسین بهزاد که نمایی هنرمندانه از شعر زیبایی از خیام است:
هان کوزهگرا بپای اگر هشیاری
تا چند کنی بر گل مردم خواری
انگشت فریدون و کف کیخسرو
بر چرخ نهادهای چه میپنداری