نماد سایت ای‌پی‌بلاگ

ترانه / آغوش مرگ

آغوش مرگ

نزدیک تر از همیشه
در آغوش تو هستم
هرگز باور ندارم
چشم به این حادثه بستم
نگاهم رو به نیستی
سیاهی در درونم
سایه ای سخت بر من
بر بخت بد شگونم

دستم ز دنیا کوتاه
جایی من رهسپارم
شاید این غرور سرد را
از زندگی ستانم
تو همیشه در آن سو
سوی دیگری ها نشستی
ساده از من گذشتی
دل به من هم نبستی
اما امروز و اینجا
عزم وصال داری
تا به این درد وجدان
سرپوش عشق گذاری
گفته هایم همه سرد
آن نفس ها همه مُرد
زندگی آخر شکستم
قصه من هم تمام شد
این نمایش تازه کار است
می نشینم از سر آغاز
تا به پایان به نظاره
تا شوم محرم راز
آسوده خاطر و شوم
نقش من دیگر هیچ است
می بینم آنچه حق و
یا بی نما و پوچ است
سِری تو را دگر نیست
چشمت هر دم ببارد
دیگر ریا و مکرت
بر من اثر ندارد
آغوش تو تنها
مامن سنگ قبرست
در تابوت جدایی
تقدیر نحسم صبرست !

خروج از نسخه موبایل