نوشتار مهمان؛ برگردان شعر «زن» از دریا حلبچهای به قلم زانا کردستانی
شعر مادر از دریا حلبچهای و برگردان زانا کردستانی: نمیخواهم که من تو بشوم تو هم من نشو! بگذار من همانند خودم زن باشم تو هم همچون مردانگیهای خودت مرد…
۰ دیدگاه
۲۶ فروردین ۱۴۰۱
شعر مادر از دریا حلبچهای و برگردان زانا کردستانی: نمیخواهم که من تو بشوم تو هم من نشو! بگذار من همانند خودم زن باشم تو هم همچون مردانگیهای خودت مرد…
سکوت میکنم در حضورت و گوش فرا میدهم به آواز نگاهت تا غزل شوی در گوشم ترانهای برای جانم چو آوای آب زلال نوید بخش جاری در زمان راوی داستانی…
شهر آغوشت کمی از نیمه شب گذشته بود، مهتاب از میان ابرها میتابید و به جنگِ تاریکی شب میرفت. شهر غرق در سکوت بود اما طنین گاه به گاه گذر…
کسی چون تو تو که رفتی از دیارم رو به تو آغوش زیاده داشتنی ها سهم قلبت عمر من که رو به باده کاشکی ای یار قدیمی من نبودم سر…
نزدیک تر از همیشه در آغوش تو هستم هرگز باور ندارم چشم به این حادثه بستم نگاهم رو به نیستی سیاهی در درونم سایه ای سخت بر من بر بخت…