نماد سایت ای‌پی‌بلاگ

گفتگو؛ خودی که برای خود بودن خواسته نشد…

خودی که برای خود بودن خواسته نشد

گفت: خودم را که در آینه می‌بینم، با آنچه در انعکاس نگاه همه می‌بینم متفاوت است. این خود، آنی نیست که آینه به من می‌نمایاند، شاید هم آنی نباشد که جهان برای من نمایان داشته است. این خود، خودی نیست که برای خود بودن خواسته شده باشد.

گفتم: تصویر تو در آینه تجسم خودت از خودی است که برای خود ساخته‌ای و تصویر تو در جهان، نمایی از آن کسی است که دیگران از تو در ذهن خود پرورانده‌اند.

گفت: من، نقابی که هر روزه بر چهره دارم، و تصویر من از خودم و نقابم، همه و همه با آنچه در چشم دنیا می‌آید متفاوت شده است. بارها و بارها وقتی آینه چهره‌ی واقعی من را به من نشان می‌داد، خود را شکستم و آینه را صادق دانستم. اما هیچیک ثمری نداشت.

گفتم: شاید همه نقاب را می‌بینند، اما تو زیرِ نقاب.

گفت: کاش همین بود، آنچه از من در چشم همه آمده، تصویری غریب است که حتی از نقابم هم متفاوت است. تصویری که گاهی حتی نمی‌توانم آن را بشناسم. گویی من، در لباس کس دیگری هستم.

خودی که برای خود بودن خواسته نشد…

گفتم: میان خودت و تصویری که جهان از تو ساخته قرابتی هست؟

گفت: من، نه آن تصویر خودساخته در آینه‌ام و نه آن تصویر دگرساخته در جهان. من، که اگر منی دیگر وجود داشته باشد، حالا سایه‌ای هستم از بودن و نبودن در هر یک از دنیاها. دنیای خودساخته در آینه و دنیای دگرساخته در جهان. نه در این دنیا مجسم می‌شوم و نه در آن دنیا تجسم خواهم یاقت. به مانند روحی سرگردان، در میان انبوهی از افکار و اقوال سرگردان شده‌ام.

گفتم: و این حیرانی از چیست؟

گفت: من خودی داشتم که برای خود بودن خواسته نشد، برای خود بودن دیده نشد و به سبب خود بودن در میان ویرانه‌ای از نداشته‌ها رها شد. در این ویرانه‌ها، جهان خودِ دیگری برای من ساخت، پروراند و در نگاهش منعکس کرد. خودی که باز هم برای خود بودن خواسته نشد، دیده نشد، رها شد و دستِ آخر ویران شد و ویرانه شد. خودی که دیگر نه آن بود و نه این…

گفتم: گاهی فقط باید چشم‌هایت را ببندی و به هیچ آینه‌ای ننگری و به یاد داشته باشی که راه نه آنست و نه این…

+ تصویر: بخشی از نقاشی «بازآفرینی نشده» اثری از رنه ماگریت، نقاش بلژیکی و از برجسته‌ترین نقاشان سبک سورئالیسم جهان.

خروج از نسخه موبایل