خیره
به آسمان
جهان به دورِ سرم میگردد
و ابرها
به پهنای صورتم اشک میشوند
صحرا
خشک از بیآبی روزهای تیره
در تاریکی شب فرو میرود
و آبیِ آسمان
به خاکِ سیاه مینشیند
سایه
در کنارم
به درازای یلداترینِ شبها
و غروب
نور را از جهانم میرباید
تاریک
در غربتِ فروغ اندوهگین تنهایی
زانوی غم بغل میکنم
و روحِ خاموش
رهایی را در آغوش میکشد
خیال
پرندهوار
در سپهرِ خاطرات به پرواز در میآید
و گذشته
رنگِ واقعیت به خود میگیرد
بیهوده
لبخند بر لبم مینشیند
غم در شادی غوطهور
و ذهنِ مشوش
بیتفاوت در رهایی و اسارت
شعر سپید خاکِ سیاه
اگر شما هم از علاقهمندان به اشعار سپید هستید، میتوانید دستهی شعر سپید ایپیبلاگ (اینجا) را دنبال کنید. در صورتی هم که شاعر هستید، میتوانید اشعارتان را با نام خودتان در بخش نوشتار مهمان ایپیبلاگ منتشر کنید؛ برای این کار از بخش ارتباط با من و یا صفحات من در شبکههای اجتماعی مختلف استفاده کنید. اگر هم بخواهید همین حالا کمی شعر بخوانید…
تو را در خود مییابم؛ شعر سپید
+ تصویر: نقاشی «خاکِ سیاه» اثری از اندرو لنون نقاش معاصر امریکایی.