خاکِ سیاه؛ شعر سپید

You are currently viewing خاکِ سیاه؛ شعر سپید

خیره
به آسمان
جهان به دورِ سرم می‌گردد
و ابرها
به پهنای صورتم اشک می‌شوند
صحرا
خشک از بی‌آبی روزهای تیره
در تاریکی شب فرو می‌رود
و آبیِ آسمان
به خاکِ سیاه می‌نشیند

سایه
در کنارم
به درازای یلداترینِ شب‌ها
و غروب
نور را از جهانم می‌رباید
تاریک
در غربتِ فروغ اندوهگین تنهایی
زانوی غم بغل می‌کنم
و روحِ خاموش
رهایی را در آغوش می‌کشد

خیال
پرنده‌وار
در سپهرِ خاطرات به پرواز در می‌آید
و گذشته
رنگِ واقعیت به خود می‌گیرد
بیهوده
لبخند بر لبم می‌نشیند
غم در شادی غوطه‌ور
و ذهنِ مشوش
بی‌تفاوت در رهایی و اسارت

بیشتر بخوانید:  پرسه؛ برگردان شعری بسیار زیبا از لرد بایرون

شعر سپید خاکِ سیاه

اگر شما هم از علاقه‌مندان به اشعار سپید هستید، می‌توانید دسته‌ی شعر سپید ای‌پی‌بلاگ (اینجا) را دنبال کنید. در صورتی هم که شاعر هستید، می‌توانید اشعارتان را با نام خودتان در بخش نوشتار مهمان ای‌پی‌بلاگ منتشر کنید؛ برای این کار از بخش ارتباط با من و یا صفحات من در شبکه‌های اجتماعی مختلف استفاده کنید. اگر هم بخواهید همین حالا کمی شعر بخوانید…

بومِ خیال؛ شعر سپید

دست غروب؛ شعر سپید

تو را در خود می‌یابم؛ شعر سپید

گوشی برای شنیدن؛ شعر سپید

آن لحظه که رفت؛ شعر سپید

کارزارِ روزگار؛ شعر سپید

در انتظار یلدا؛ شعر سپید

باورت نیست؛ شعر سپید

جا مانده در زمان؛ شعر سپید

خزان رفتنی است؛ شعر سپید

شعر سپید؛ بی‌کالبد

شعرسپید؛ آواز نگاهت

شعر سپید؛ قاصدک

شعر سپید؛ به آینه بنگر

+ تصویر: نقاشی «خاکِ سیاه» اثری از اندرو لنون نقاش معاصر امریکایی.

این پست دارای 4 نظر است

  1. لیمو

    شعر زیبایی بود. سروده ی خودتونه؟
    + کاش هنوز هم میتونستم. یادمه وقتی ۱۹، ۲۰ ساله بودم و با دوستان انجمن داشتیم، یه وقتهایی سپید میگفتم اما خب گذشته دیگه 🙂

    1. آرش

      بله سروده‌ی خودمه.
      بدون شک شما استعداد بسیار زیادی در نوشتن شعر دارید و اگه کمی وقت بذارین شعرهای خواندنی و زیبایی می‌نویسید.

  2. م ر

    سلام دوست عزیز
    اول من یک عذرخواهی به شما بدهکارم. لینک وبلاگم رو اشتباه تایپ کرده بودم. امیدوارم بنده رو ببخشید.
    در ۳ پست اخیرتون خیلی دوست داشتم کامنتی بگذارم ولی مشغله ها و فراموشی نگذاشتن به مرادم برسم. البته خطاهای سیستم و قطعی نت در زمان ارسال مزید بر علت شده بود.
    و اما در مورد شعری که گذاشتید حقیقتا ادراک فضا برام کمی مبهم میشه علی الخصوص وقتی نقص واژگان نمودار بشه. مثلا ابرها چگونه به پهنای صورت اشک میشوند؟ آیا نمیشه گفت:

    و هر روز سرخی غروب در تکرری قهرآلود تمام نور آبی را می بلعد و تنها قطره ای که بر زمین تشنه می چکد اشک من است.

    ببخشید فک کنم شعر سیاه شد🙂

    1. آرش

      خواهش می‌کنم، شما لطف دارید.
      بنده سعی می‌کنم در شعرهایی که می‌نویسم (که البته اگه بشه اسمش رو شعر گذاشت)، از فضای انتزاعی استفاده کنم و کمی ابهام و تصویرسازی مبهم رو هم به کار بگیرم.
      با این حال نوشتار شما بسیار زیبا است و قطعاً جای تأمل داره و در آینده از اون ایده خواهم گرفت.
      سپاس فراوان

دیدگاهتان را بنویسید