سرزمین نیلگون؛ برگردان شعری عمیق از لاوینیا گرینلاو
توفانی در رهایی روز و جهانی سراسر برف نه بارانی و نه عمیق، بلکه آغازند. فامی چنین ذاتی، هبوط نمیکند بلکه از پوستم خواهند رویید برف، درختان، جاده. نه ساخته…
توفانی در رهایی روز و جهانی سراسر برف نه بارانی و نه عمیق، بلکه آغازند. فامی چنین ذاتی، هبوط نمیکند بلکه از پوستم خواهند رویید برف، درختان، جاده. نه ساخته…
باید به جنگیدن ادامه میداد، باید راهش را ادامه میداد. آرام آرام از میان اجساد سربازان به خون آلودهای که بر زمین افتاده بودند، به پیش رفت. صدایی از درونش…
سپیدهی صبح در حال روشن کردن آسمان بود و آخرین چشمکهای اختران، در پسِ غروب مهتاب، رو به زوال گذاشته بود. برای او که سربازی در خط مقدم جبهه است،…
سایهای سیاه دالانی در تاریکی شب رهسپارم میکند سوی تو از میان مرداب درختان سر به فلک کشیده ابرهای در هم تنیده میپوشاند مهتاب رویت و باران رگباری از گذشتهها…
خیره به آسمان جهان به دورِ سرم میگردد و ابرها به پهنای صورتم اشک میشوند صحرا خشک از بیآبی روزهای تیره در تاریکی شب فرو میرود و آبیِ آسمان به…
از این ستاره تا آن ستاره، از خورشید و بهار و برگ و آوای شنیدنی گلهایی که غرق سکوتند و در چمنزارهای روستایی، بذر حیات میروید... حال نیلوفران و رزها…
همیشه این احساسات ساختگی هستند که ما را عذاب میدهند، آرزوها و هراسهای ساختگی، ارزشها و اندیشههای ساختگی، و روابط ساختگی میان انسانها. احساسات ساختگی را رها کنید و شما…
ما، ناآشنا با شجاعت به دور از لذت زندهایم در صدفِ تنهایی تا عشق ترک کند مقدس معبدش و به دیدارمان آیدش رهایی دهد ما را در زندگانی عشق میرسد…