این روزهایم
دادها سکوتند
بیدادها، بغض
در این صحرای خشکِ اعتزال
نوای آب
جاریِ جویبار اشکهایم
سرخی غروب
خونی است که از آسمان قلبم باریدن گرفته
و اینک تو
نه گوشی برای شنیدن
نه چشمی برای دیدن
دور میشوی
از جهانم
سر به ویرانی مینهم
در آستانِ رهایی
و خیال
بالی میشود برای پروازم
رفته رفته
دورتر و دورتر
بشنو
نوایی از دوردستهای وهم
تندر
ابرهای تیرهی فراق
و رگبار
خاطرات چو باران بهاری
لحظهای هست و عمری نیست
و اینک من
نه گوشی برای شنیدن
نه چشمی برای دیدن
شعر سپید گوشی برای شنیدن
اگر شما هم از علاقهمندان به اشعار سپید هستید، میتوانید دستهی شعر سپید ایپیبلاگ (اینجا) را دنبال کنید. در صورتی هم که شاعر هستید، میتوانید اشعارتان را با نام خودتان در بخش نوشتار مهمان ایپیبلاگ منتشر کنید؛ برای این کار از بخش ارتباط با من و یا صفحات من در شبکههای اجتماعی مختلف استفاده کنید. و اگر هم بخواهید همین حالا کمی شعر بخوانید…
شعر سپید؛ غم زمستانی که میرود
چند خط شعر سپید؛ غرق در رویای من
چند خط شعر سپید / دلتنگ از دوری
شام آخر ؛ چند خط شعر برای شب یلدا