خاکِ سیاه؛ شعر سپید
خیره به آسمان جهان به دورِ سرم میگردد و ابرها به پهنای صورتم اشک میشوند صحرا خشک از بیآبی روزهای تیره در تاریکی شب فرو میرود و آبیِ آسمان به…
۴ دیدگاه
۲۹ مهر ۱۴۰۱
خیره به آسمان جهان به دورِ سرم میگردد و ابرها به پهنای صورتم اشک میشوند صحرا خشک از بیآبی روزهای تیره در تاریکی شب فرو میرود و آبیِ آسمان به…
در سوگ ماندهام و از نوشتن میترسم، از بیان حسی که در وجودم هست، از دردی که قلبم را فراگرفته و از مرگ عزیزی که مرا در خود شکسته است.…
دوری از آنان که دوستشان داریم، همیشه از یکی از غم انگیزترین اتفاقاتی است که در زندگی ما روی میدهد، خواه مرگ عزیزی او را از ما دور کند، خواه…
روزهای سیاه من یکی پس از دیگری می گذرد و چیزی جز خاکستری از آتش خاطرات برایم نمی ماند. روزهایی که شب را روسفید کرده اند. اثر فرساینده این روزهای تاریک…