دوری از آنان که دوستشان داریم، همیشه از یکی از غم انگیزترین اتفاقاتی است که در زندگی ما روی میدهد، خواه مرگ عزیزی او را از ما دور کند، خواه سفری ناگزیر؛ آنچه باقی میماند، روزهای سیاه و آلامی است که در قلب بازمانده، خانه میکند و دردهایی است که تسکینی ندارند. دردهایی که همیشه در کنج دل خواهند ماند و همچون زخمی کهنه، گاه و بی گاه سر باز میکند و دردها را یادآوری.
هیچ گاه، هیچ یک از ما خواهان این درد و غم نبوده و نخواهیم بود، اما اتفاقات، چه عمدی و چه سهوی، راهی برای تحمیل غم بر دلهای ما دارند. درست همانند همین روزها که اتفاقات تلخ و غم بار، بغض و اشک را برای بسیاری از اطرافیان ما رقم زده است. روزهایی دردناک، با دردهایی سخت و طاقت فرسا…
هفتهای که گذشت را می توان یکی از بدترین هفتههای سالهای اخیر دانست، هفتهای که سیاهی را برای بسیاری از خانوادههای ایرانی به همراه داشت و اتفاقات ناگوار یکی پس از دیگری روی دادند…
حملهی کور تروریستی داعش به زائران امام حسین در حله عراق و کشته و زخمی شدن تعداد زیادی از هموطنانمان، برخورد قطار حامل زائران امام رضا با قطاری دیگر، سقوط بالگرد شرکت نفت خزر در دریای خزر در کنار اخبار جسته و گریخته از تصادفات جادهای، همه و همه چیزی جز غم و اندوه در بر نداشتند.
انسانهای زیادی در این روزها شهید شدهاند، انسانهایی که گاه مانند زوار امام حسین و امام رضا، حاجتمند به سوی اهل بیت روانه شده بودند و گاه مانند خدمهی بالگرد، قصد نجات جان انسانی را داشتهاند. مرگ، شاید وجه مشترک همهی ما انسانها باشد، اما نحوهی مرگ، اتفاقی نیست که برای همهی ما یکسان روی بدهد؛ خوشا به سعادت آنان که در راهی به این پاکی به دیدار حق شتافتند و سفرشان را تا دیار باقی ادامه دادند…
شاید صفحهی نخست روزنامهی کائنات (شنبه ۶ آذر ۱۳۹۵) برای توصیف این روزهای سیاه کافی باشد…
روحشان شاد و یادشان گرامی…
+تصویر بالا: روزنامهی آفتاب یزد، شنبه ۶ آذر ۱۳۹۵