دست غروب؛ شعر سپید

You are currently viewing دست غروب؛ شعر سپید

رازها
گشته عیان
قصه‌ها باید گفت
زندگی رو به زوال
آسمان
پهنه‌ی خاک
سرد
دست غروب
در زمین باید خفت

خوی دیرینه
الم
مهر در دامِ هبوط
غم شده مهمانِ قلب
اشک
جاریِ زمان
خون
دردِ دلِ صاف
به زمین باید سقوط

چشم
خیره، نگران
صد برآشفته نفس
ظن درآمیخته به قطع
خاطرات
نجوای دِی
وهم
آینده آلود
این زمین باید قفس

روزگار
غرقِ عبور
عشق محکومِ شکست
راه سوی مقصدهای شوم
بال
رنجورِ پرواز
سرد
دست غروب
بر زمین باید نشست

شعر سپید دست غروب

اگر شما هم از علاقه‌مندان به اشعار سپید هستید، می‌توانید دسته‌ی شعر سپید ای‌پی‌بلاگ (اینجا) را دنبال کنید. در صورتی هم که شاعر هستید، می‌توانید اشعارتان را با نام خودتان در بخش نوشتار مهمان ای‌پی‌بلاگ منتشر کنید؛ برای این کار از بخش ارتباط با من و یا صفحات من در شبکه‌های اجتماعی مختلف استفاده کنید. و اگر هم بخواهید همین حالا کمی شعر بخوانید…

تو را در خود می‌یابم؛ شعر سپید

گوشی برای شنیدن؛ شعر سپید

آن لحظه که رفت؛ شعر سپید

کارزارِ روزگار؛ شعر سپید

در انتظار یلدا؛ شعر سپید

باورت نیست؛ شعر سپید

جا مانده در زمان؛ شعر سپید

خزان رفتنی است؛ شعر سپید

شعر سپید؛ بی‌کالبد

شعرسپید؛ آواز نگاهت

شعر سپید؛ قاصدک

شعر سپید؛ به آینه بنگر

+ تصویر: نقاشی «غروب سرد تابستان» اثری از مایکل گیبس نقاش معاصر بریتانیایی.

دیدگاهتان را بنویسید