در سوگ عزیزی که خیلی زود از میان ما پر کشید…
در سوگ ماندهام و از نوشتن میترسم، از بیان حسی که در وجودم هست، از دردی که قلبم را فراگرفته و از مرگ عزیزی که مرا در خود شکسته است.…
در سوگ ماندهام و از نوشتن میترسم، از بیان حسی که در وجودم هست، از دردی که قلبم را فراگرفته و از مرگ عزیزی که مرا در خود شکسته است.…
بال پرواز پرندهها ندارند توانِ پرواز وقتی که بچینی یکی از بالهایشان را تو به چیدن یکی از بالهایم هرگز و هیچوقت نبودی راضی هر دو بالم را بریدی از…
برخی از پرندگان قصد اسارت در قفس را ندارد! به همین سادگی! پرهای آنها بسیار درخشان و آوازشان بسیار شیرین و وحشی است. باید اجازه دهید که بروند، و یا…
کنج خیالم هر آن صد مرگ لانه کرده گور خانِ قلب خسته روح دردمند و بَرده عشق رنگ نیستی مرگ تاوان مهرت تو قاضی سبک سر حکم نسیان و نفرت…
شاید گوشه ای دنج و ذهنی مشوش برای نگارش آلام کافی باشد اما درد حاصل از نوشتن دردها به خودی خود همواره عاملی است برای ننوشتن. شاید فرار از همین…
نفسام رو به شماره پای تقدیر رو گلومه منم که بی تو و عشقت زندگیم دیگه تمومه سرنوشت من همینه نفرتت بی حد و بی مرز تقدیرو خدا نوشته نمیره…