شب مرگ / تب سرد
تب سرد جدایی از آهنگ لبخندهای گرمت لحظه لحظه زندگی مرا تلخ تر از روزی ساخته که رفتی... سرمایی غریب بند بند وجودم را فراگرفته و لحظه ای مرا رها نمی…
۰ دیدگاه
۲۳ مرداد ۱۳۹۰
تب سرد جدایی از آهنگ لبخندهای گرمت لحظه لحظه زندگی مرا تلخ تر از روزی ساخته که رفتی... سرمایی غریب بند بند وجودم را فراگرفته و لحظه ای مرا رها نمی…
این روزها که تنهایی رفیقم شده و خاطرات تو دنیایم، همه چیز برایم رنگ و بوی دیگری دارد، گویی دیگر هیچ چیز آن طور نیست که باید باشد، زندگی ناسازگارتر…
آن كه شیرینی تنهایی و آرامش را چشید، از ترس و گناه رسته [=رهایی یافته] است – بودا هرچندگذار از تاریکی و به روشنایی رسیدن برای هرکسی ممکن است اما…
شب هایی که با یاد دستان گرمت بر من می گذرد جز سرد تر شدن دستان یخ زده من چیزی برایم در بر ندارد، من غرق در شب های بی…
گذر ایام آنقدر بر من سخت و طاقت فرسا شده که دیگر نه امیدی به پایان سیاهی مانده و نه رمقی برای بقا در این روزگار شوم، روزگاری که اندوه…