داستان طنز شرکت / بخش دهم / کلیشه
" کلیشه " آخرین بخش از فصل دوم مجموعه طنز شرکت می باشد ... بالاخره و بعد از چندین دقیقه پرالتهاب ، پروژه زیباسازی فضای صورت خانوم تموم شد و…
" کلیشه " آخرین بخش از فصل دوم مجموعه طنز شرکت می باشد ... بالاخره و بعد از چندین دقیقه پرالتهاب ، پروژه زیباسازی فضای صورت خانوم تموم شد و…
ماشین رو که پارک کردم سریع پیاده شدم و رفتم طرف رستوران ، اینقدر درگیر افکار عاشقانه بودم که نفهمیدم اون هنوز پیاده نشده بود ، برگشتم که ببینم چرا…
در حین صرف بستنی سکوت سنگینی بین ما حکم فرما بود ! فکرش خیلی مشغول بود و منم نمی خواستم مزاحم فکر کردنش بشم ولی خب تنور داغ بود و…
سوار ماشین شدیم که بریم به سمت منزل ِ خانوم محترم ... همینجوری عین 118 موبایل اون زنگ می خورد و این هی می گفت دارم میام ولی طرف که…
" کافی شاپ " اولین قسمت از فصل دوم مجوعه طنز شرکت می باشد . بنده خدا خیلی در تلاش بود که بگه مثل خیلیای دیگه درگیر عشق بی حد…
" عاشق " آخرین بخش از فصل اول مجموعه طنز شرکت می باشد ... - من ... من ... اینجوری من من می کرد انگار چی میخواست بگه ، آدم…
آدرسی که برای قرار فرستاده بود مربوط به یه کافی شاپ توپ شمال شهر بود ، چند باری از جلوش رد شده بودم ولی خب بنا به دلایلی از رفتن…
- خب ، جریان چیه ؟ - هیچی ، از این اتفاقا هر روز برام میفته ، بعضیا رو خودشون کنترل ندارن هر دختری با ظاهر آراسته می بینن سریع…
درگیری داخلی من همینجوری ادامه داشت ولی خب شرکت نیاز به منشی داشت ، به خاطر همین مجبور شدم علی رغم اینکه دلم می خواست حداقل سه تا از اون…
به مناسبت عید بزرگ نوروز و همچینین به خاطر درخواست های تعدادی از دوستان عزیز ، بعد از مدت ها سعی کردم که داستانی کوتاه با درون مایه طنز بنویسم…