داستان طنز شرکت / بخش اول / استخدام

You are currently viewing داستان طنز شرکت / بخش اول / استخدام

به مناسبت عید بزرگ نوروز و همچینین به خاطر درخواست های تعدادی از دوستان عزیز ، بعد از مدت ها سعی کردم که داستانی کوتاه با درون مایه طنز بنویسم ، امیدوارم این داستان کوتاه برای لحظاتی کوتاه هم که شده موجب شادی شما بشود ، هرچند داستان برپایه شوخی طنز نوشته شده اما سعی کردم که به جنبه های دیگر داستان هم نگاهی داشته باشم !
کمی و کاستی موجود را به بزرگی خود ببخشید و باز هم مثل گذشته با نظرات ، انتقادات و پیشنهادات خود مرا راهنمایی کنید .
نوروزتان شاد
همه چیز از یه دیدار ساده شروع شد ! بعد از یه آگاهی که تو روزنامه زدم برای استخدام چند تا کارمند برا شرکتم ، دو کارمند آقا با قد بلند و هیکل مناسب برای بخش وصول مطالبات ،  دوکارمند خانم برا بخش بازاریابی با روابط عمومی بالا و صدای آراسته و یه منشی خانم با روابط عمومی بالا و ظاهر و صدای آراسته برا دفتر خودم !
– سلام ، خسته نباشید
– سلام ، ممنون ، خب آماده هستین ؟
– بله !
– سوال اول ! خانوم رهامنش ، طبق این فرمی که پر کردین شما تابحال سابقه منشی گری نداشتین ولی خب مدرک مدیریت بازرگانی دارین ، چرا نمی خواین تو قسمت فروش شرکت استخدام شین ؟
– راستش ، دلم می خواد تو بخش فروش استخدام بشم ولی خب چون یه مقداری اوضاع فیزیکیم خوب نیست به نظرم منشی گری برام راحت تر باشه !
– بسیار خب ، پس میخواین منشی شرکت بشین ، فکر نکنم همچین کار ساده ای هم باشه ولی خب ایرادی نداره ، سوال دوم با کامپیوتر تا چه حدی آشنا هستین ؟
– تا حدودی آشنا هستم ، بلدم روشن خاموشش کنم ، برم تو گوگل عکس سرچ کنم ، ایمیل هم بلدم بزنم !
– سرچ توی گوگل رو کاملا بلدین ؟
– آره ، خیلی واردم ، همین دیروز بود رفتم تو اینترنت و کلی عکس خرم سلطان گرفتم ریختم تو گوشیم ، میخواین نشونتون بدم ؟
– نه ممنون
– قیافش اونجوری که تو سریاله نیستا ، همه صورتش کک مکه ، بذارین نشونتون بدم !
– نه ممنون ، سوال بعدی ، شما تمام وقت می تونین کار کنین یا پاره وقت ؟
– مشکل زمانی ندارم ، هم تمام وقت و هم پاره وقت
– شرایط کار هر دو و حقوقش رو که قبلا توی فرم خوندین ، درسته ؟
– بله خوندم
– مشکل یا سوال خاصی دربارشون ندارین ؟
– نه چیز خاصی نیست !
– بسیار خب ، اگه برا اسخدام انتخاب بشین حداکثر تا آخر وقت اداری فردا باهاتون تماس می گیریم .
– ایشالا تماس می گیرین
– ایشالا … به نفر بعدی هم بگین باید داخل …
همینطور از در که بیرون می رفت ، کلا ذهنم درگیرش شده بود ، هم ظاهرش خیلی آراسته بود و هم صداش ، اصلا وقتی گفت ایشالا تماس می گیرین ، از خود بیخود شدم ! البته قبل از اونم چند نفر بودن که درگیرم کرده بودن ، ولی بعضیا فقط ظاهر آراسته داشتن ، بعضایم وقت صدای آراسته ، اوناییم که هر دوتاشو داشتن ، به کامپیوتر وارد نبودن ، اما این هم به کامپیوتر کاملا آشنا بود هم صداش و هم ظاهرش عالی بود ، تازه هیچیشم عملی نبود ، بقیه همه حداقل دماغ َ رو عمل کرده بودن ، ولی این اصلا عمل نداشت ، خیلی کیس مناسبی برا منشی دفترم بود …

دیدگاهتان را بنویسید