داستان روزگار تنهایی / بخش شانزدهم / عاطفه
در راهروی سالن همایشی که غرق در همهمهی حضار بود، برخی به آرامی به سمت سالن اصلی پیش میرفتند و بقیه، دسته دسته در گوشه کنار سالن تجمع کرده بودند…
در راهروی سالن همایشی که غرق در همهمهی حضار بود، برخی به آرامی به سمت سالن اصلی پیش میرفتند و بقیه، دسته دسته در گوشه کنار سالن تجمع کرده بودند…
دور ماندن از تو شاید بزرگترین عذابی است که این روزهای مرا فرا گرفته است. میان من و تو فرسنگها فاصله افتاده و هیچ چیز و هیچ کس تلاشی برای…
سالهاست در این حال ماندهام. در این دنیای ویران و تاریک، در این کنج عزلت که نالههایم از غم هجران کوش فلک را کر کرده و خونهای جاری از دو…
سر من مرا میکشد، صدایم مرا میکشد، حبابهای مسموم معدهام. من تنها میخواهم که بخوابم. کما یا فراموشی هم عالی خواهد بود. هر چیزی که مرا از این حال خلاص…
شاید بزرگترین استعداد ذهن ما، توانایی کنار آمدن با درد باشد. تفکر کلاسیک به ما چهار دروازه را میآموزد که هرکس با توجه به نیازش از آن عبور میکند. اولین…
هنوز هم حرفهای نگفتهی بسیاری در ذهنم جاری است، هنوز هم شبهایم تلخ و بیپایان است و هنوز هم دستان سردم اسیر زمستان بیپایان تنهایی است. هنوز نمیتوانم از بودنم…
تا همیشه بودنت اینجا محاله خودمم اینو می دونم آخرش رسیدنی نیست ولی بازم پات می مونم چه تو اینجا باشی پیشم چه تو باشی دور یه دنیا واسه من…
سال نو آغاز شده و همه چیز در حال نو شدن است، از طبیعت گرفته تا دنیای انسانها. آغاز سال جدید، آغاز نوشتار فصلی دیگر از دفتر زندگی همهي ماست.…
واپسین لحظات سال 95 هم گذشت. در همین نخستین لحظات سال جدید، نوروز 96 را به شما تبریک میگویم و بهترینها را برای شما آرزومندم. امیدوارم امسال سالی پر از…
امشب، شام آخر امسال است. آخرین شب از سالی که برای من سال مرگ نام گرفت. سالی که تلخ شروع شد، پر فراز و نشیب ادامه یافت و تلختر به…