ترانه / دوزخ
دوزخ در این حال تماشایی نفسها رنگ مرگ دارد نشاید این دم آخر کسی بر قبرم اشک بارد نفسگیرست و بی رویا منم محکوم این نسیان قضای من همین باشد…
دوزخ در این حال تماشایی نفسها رنگ مرگ دارد نشاید این دم آخر کسی بر قبرم اشک بارد نفسگیرست و بی رویا منم محکوم این نسیان قضای من همین باشد…
تماشاچی همه ی لحظه های من شده بازی با دنیام کنارم هیچ کسی نیست و منی که همیشه تنهام دل هیچ کی با دلم نیست نگاهم واسه کی گریون هنوزم…
تو بودی و همه دنیام چه زیبا همه فکر و خیالم غرق رویا کنار تو همه چی عاشقانه تموم فکر و ذکرم صادقانه چه ساده رنگ خاطره گرفتن همون روزا…
نفس کنارت حس من نفرت کنارم حس تو شادی واست اصلا مهم نیست که چه زجری به دلم دادی یه روزی من شدم عشقت یه روز عشقت یکی دیگس به…
دلتنگم دلتنگ تو ، تویی که هستی ، دلتنگ همه آنچه که با وجودت به من دادی ، دلتنگ خیانت هایت ، دلتنگ دروغ هایت ، نفرت هایت ، حیله…
یادگار مرگ من از تولد تا هبوط از توهم تا سقوط با من ِ تنها رفیق یادگار عشق تو در خیال خاطرات هر نفس هر آنِ من در تمام لحظات…
می گدازم من در این حال نهانی در خیالم در غروبی بس خزانی راهم از عالم جدا زندگی ام نا بجا راز دل را بس که گفتم زین هوای بی…
می گریزم از این روزهای زیبا ، از این خاطرات شیرین ، از این خنده های بی دغدغه ، می گریزم از این خوشبختی بی پایان ! آری می گریزم…
خاکی تر از همیشه آسمان سرد و روشن در قلب من نشسته ابرها دور از سپهر باران یسیر و تنها خاک و فلک یکی اند آنی که تو نباشی آب…
توی خلوت یه کافه همه چی مثل همیشس قهوه و فنجون گرمش گل سرخم روی میز هس باز همون عطر گل رز باز همون آهنگ ساده دود و آتیش یه قلب…